از کنترل گری تا استقلال

می خواهم درباره دو مفهوم استقلال و کنترل گری بنویسم. این دو مفهوم به طور بالقوه با هم ناسازگار هستند.  خیلی وقت ها بین وضعیتی که باید در آن استقلال حاکم باشد و منافعی که باید نصیب یک فرد کنترل گر بشود، نوعی تقابل وجود دارد. نظر من این است که افرادی که تمایل شدید […]

آن خانه؛ قسمت آخر

یادم نیست چه فصلی از سال بود که صدای تق و توقی آزاردهنده از پشت بام خانه، بالای سر اتاق خواب مان آنقدر اذیتم کرد که تصمیم گرفتم در اداره موضوع را برای بررسی مطرح کنم. بالاخره، موضوع را مطرح کردم. همان روز، دو مرد جوان از بخش تاسیسات برای بررسی مشکل وارد ساختمان شدند. […]

آن خانه؛ قسمت دوم

دیگه وقت اسباب کشی بود. برای اسباب کشی به آن خانه من فقط یکطرف قضیه بودم. طرف دوم همسرم بود که نقش مخالف سرسخت را خیلی خوب بازی کرد. این طوری شد که مجبور شدم از قدرت قهر و خشمم استفاده کنم. مدتی بدون ایشان در این خانه ساکن شدم. قبلا گفته بودم که اثاثیه […]

آن خانه ؛ قسمت اول

خانه ی رویایی ام درست در مرکز شهر قرار داشت. خانه ای بزرگ با حصارهای فلزی نوک پیکانی تیزِ سبز رنگ و درختان سر به فلک کشیده. لازم نبود باستان شناس باشی تا قدمت این خانه را بفهمی. درختان کهنسال و ساختمان قدیمی وسط این فضای سبز گواه این قدمت بودند. بعد از چند سال دوری […]

رسیدن به آزادی در سایه خودشناسی

«هیچ انسانی تا بر نفس خویش تسلط نیابد آزاد نیست.»     اپیکتت حرف اصلی این نقل قول این است که آزاد بودن و داشتن حس آزادی یک حالت درونی است. وقتی چیزی کیفیت درونی پیدا می کند یعنی مربوط به درون می شود، لازم است برای بدست آوردن و کسب آن درون را شناخت. شناخت درون […]

گزارش عملکرد هفتاد روز فعالیت در چالش دویست روزۀ وبلاگ نویسی

داستان من و چالش وبلاگ نویسی حتمن شما هم شنیدید که گفته اند «مواظب افکارت باش که به اعمالت تبدیل می شوند.» این دقیقن چیزی است که امسال برای من اتفاق افتاد. هر سال اواخر اسفند ماه در دفتر یادداشتم از کارها و مواردی که دوست دارم در سال جدید پیگیرشان باشم و آنها را […]

چگونه به یکپارچگی برسیم؟

به یاد دارم  والت ویتمن گفته بود: «من به بدیِ بدترین هستم، اما خدا را شکر که به خوبی بهترین هم هستم»، دوست دارم به این گفته، این جمله را بیفزایم: « و خدا را شکر که این هر دو را تشخیص می دهم.» بعضی از ما متمرکز شده ایم روی نقاط ضعف مان و […]

بال در بال؛ یادوارۀ ابتهاج

فقط یک خبر کافی بود تا بیست سالی به عقب برگردم. به روزهای مملو از دم سردی و ناامیدی. به روزهای که سقف سیاه بالای سرم هم مایه آزارم بود. و نفسم می گرفت از هر چه بود و نبود. آن روزهایی که من در اوج حضور در چنان شرایطی که توان وصفش را نداشتم، […]

نسخه خاص رشد من کدام است؟

دنیای اینترنت و کلن فضای مجازی باعث شده که هر روز در معرض مطالب جدیدی قرار بگیریم. مطالبی که گاهی از آنها با اطلاع هستیم و گاهی برای اولین بار با چنان موضوعاتی برخورد می کنیم. راستش برای من هر دو مورد ذکر شده باعث شده که بیشتر به خودم و آنچه که میدانم و […]

داستانک: حکایت روزگار ما

دو نفر داشتن کشتی می گرفتن. یک شون متین و آروم و راست قامت بود و انگاری هیچ ادعایی نداشت. اون یکی ظاهر خوب و موجهی داشت و به نظر می رسید خیلی به خودش غرِّه اس. دماغ دراز روی صورتش خیلی جلب توجه می کرد. از بغل دستیم پرسیدم: اینا کی ان؟ گفت: «راستی […]