چگونه به یکپارچگی برسیم؟

به یاد دارم  والت ویتمن گفته بود: «من به بدیِ بدترین هستم، اما خدا را شکر که به خوبی بهترین هم هستم»، دوست دارم به این گفته، این جمله را بیفزایم: « و خدا را شکر که این هر دو را تشخیص می دهم.» بعضی از ما متمرکز شده ایم روی نقاط ضعف مان و برخی دیگر چشم ها را روی ضعف ها بسته و فقط خوبی هایمان را می بینم . هر دو حالت گفته شده به نوعی ما را به سمت خود ناسالم مان یعنی خود مغرور و خود ناتوان مان سوق می دهد. اما واقعیت این است که همه ما انسان ها ترکیب کاملی از تمام خوبی ها و بدی ها هستیم. در واقع، کاری که در حوزه خودیاری و خودشناسی انجام می دهیم شناخت همین تمامیت است. می خواهم کمی راجع به چگونگی رسیدن به این شناخت بنویسم. 

این جملات چقدر برایتان آشناست: عجب استاد دانا و توانمندی بود! از برادرش بدم می آید خیلی احمق است. تو حسود هستی و به خاطر حسادتت مرا به این کار وادار کردی. و جملاتی از این دست که هر کس به فراخور زندگی و زمینه ارتباطیش به زبان می آورد. حالا، بیایید کمی با خودمان صادق باشیم و ببینیم هر کدام از این صفت ها را از کجای مان درآورده و این مفاهیم انتزاعی را چگونه تفسیر می کنیم. از همان صفت خوب دانا و توانمند شروع کنیم. دانا کیست؟ من یا تو تعریف دانا را از کجا آورده ایم. خیلی قبل تر از این که دست مان به فرهنگ لغت بخورد انگار به طور غریزی می دانیم دانا یعنی چه. حتا در حد همین که بگوییم کسی که می داند. آیا تو و منی که این را می دانستیم دانا نبودیم؟ حالا نوبت صفت احمق است. من احمق را از روی چه تعریف و معیاری می شناسم. آیا غیر از این است که یه روزی خودم هم حماقت را تجربه کرده باشم؟! 

وجود همه ما مثل اقیانوسی کشف نشده پر است از صفات و ویژگی هایی که نیمی را خوب و نیمی را بد می پنداریم. البته این خوب و بد ها نسبی است. یعنی ممکن است من حسادت را بد بدانم ولی کسی دیگر که از ان ویژگی بهره ای بسیار برده و به درک موهبت های این صفت را خوب بداند. بخش عظیمی از موضوع خودشناسی که متاسفانه در فرهنگ ما مغفول مانده و چندان به صورت علمی به آن پرداخته نشده است شناخت همین دو نیمه است. شناختی که منجر به یکپارچگی و وحدت وجودی بشود. 

بهترین و مهمترین راه شناخت خودمان این است که به صفات و القابی که به دیگران نسبت می دهیم عمیق تر نگاه کنیم. در خودمان بکاویم و این ویژگی را پیدا کنیم. اگر ویژگی خوبی است آن را تقویت کنیم و البته خدا را هم شکر کنیم. اما اکر به ویژگی که از دید ما بد است برخورد کردیم اول از همه پذیریم که آن را نیز دارا هستیم. با تمام وجود به عنوان یک انسان آن را بپذیریم. بعد از پذیرش سراغ موهبت هایی برویم که این صفت برایمان داشته است. لبخندی از سر رضایت به این کشف مان بزنیم و همه چیز را فراموش کنیم. خوب و بدی در کار نیست. همۀ ما آش شله قلمکاری هستیم که در هم و خوشمزه است. من برای صفت خشم در خودم این کار را کردم نتیجه این شد که خشمم ناپدید شد. حالا من گاهی خشمگینم و گاهی هم مهربان. چون انسانم نه فرشتۀ همیشه مهربان! 

                          

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *