Category Archives: آزاد نویسی

بهشت و جهنم در این روزگار؛ حکایت قاشق های دسته بلند

آیا برای شما هم این سوال پیش آمده که بهشت و جهنم چه جور جایی هستند؟ به نظر شما بهشت و جهنم چه شکلی اند؟ آیا شما هم معتقدید که مکانی به نام بهشت وجود دارد و در مقابل آن مکانی دیگر به نام جهنم؟ مشغول خواندن کتاب “مامان و معنی زندگی” نوشته اروین یالوم […]

من کیستم؟

بالاخره قبول کرد که با او مصاحبه کنم. سر از پا نمی شناختم. برای روزی که قرار مصاحبه را در خانه او گذاشته بودیم لحظه شماری می کردم. بالاخره اون روز رسید و من سر موقع خودم رو به خانه ش رساندم و زنگ در رو به صدا درآوردم. احساس خوبی داشتم از اینکه به […]

خنده در خور انسان است

چند وقت پیش موقع آشپزی مرتکب اشتباهی شدم که خیلی شوکه­ ام کرد. به جای یک کیلو شکر، یک کیلو نمک دریا ریختم روی ازگیل های بیچاره ای که قرار بود باهاشون مربای خوشمزه درست کنم. آخرین مقدار شکر رو که اضافه کردم نوک انگشتم رو زدم به مواد توی قابلمه تا ببینم که به […]

آبی دور دست

جستاری با عنوان ” آبی دوردست” بخشی از کتاب “نقشه هایی برای گم شدن” نوشته ربکا سولنیت است که درباره گم شدن حرف می زند. این جستار ویژۀ گم شدن هایی است که مربوط به فاصله هستند. با داستان کشتی شروع می کند که ناخدا و چهارصد سرنشین آن به جای غرق شدن ترجیح دادن […]

آیا زندگی ات به قدر کافی موفقیت آمیز بوده است؟

ضرب المثلی هست که می گوید: «مرگ شتری است که در همه خانه ها می خوابد.» مفهوم کلی این ضرب المثل هم این است که خواهی نخواهی همه مرگ را تجربه خواهند کرد و یک روزی این دنیا را بواسطه مرگ ترک می کنند. اما من یه روز تصمیم گرفتم کمی زودتر از آمدن مرگ، […]

رسیدن به نور درون: تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

مشغول خواندن کتابی هستم. جمله ای در این کتاب خواندم از لئونارد کوهن که گفته: ” هر چیزی ترک دارد؛ و از همان جاست که نور به درون می تابد.” واژه های ترک و نور در این جمله به سرعت من را یاد حکایتی که پیشتر از این خوانده بودم انداخت. آن حکایت را نقل […]

دو روشی که از زندگی درس می گیریم

درس گرفتن از زندگی در ذهن شما به چه معنا است؟ وقتی یک نفر می گوید این موضوع یا آن مشکل یا حتی  آدمی به من درسی داد که تا آخر عمر یادم خواهد ماند، چه منظوری دارد؟ آیا شما به این موضوع فکر کرده اید که درس گرفتن از زندگی یعنی چه؟ شاید اصلا […]

خوشبختی در لحظه حال است

امروز داستان کوتاهی از چخوف می خواندم. نام داستان را “انگور فرنگی” گذاشته است. کتابی که می خواندم اسمش “بهترین داستان های کوتاه چخوف با ترجمه و مقدمه احمد گلشیری” است. خوبی اینجور کتاب ها این است که داستان هایش کوتاه  هستند و بسته به زمان در اختیار یا شرایط روح و روانم که روی […]

سرگذشت بطری سرگردان

پیاده روی ­های من شنبه و جمعه نمی شناسن. این یه تعهد به سلامتی خودم است که باید هر روز انجامش بدم. از خواب که بیدار شدم، خیلی حال و حوصله نداشتم. فهمیدم اگر این کار رو به ساعت های بعد موکول کنم حتمن بین تمام کارهایی که بایستی انجام بدم، حذف خواهد شد. لباس […]

چگونه خشم خود را مهار کنیم؟

در یک ساعتی که امروز به نوشتن برای سایت اختصاص داده ام از روش خلاقانه ای که آقای شاهین کلانتری در یکی از لایو های هفت صبح شان به آن اشاره کردن، استفاده می کنم. روش نقش دادن به کلمات و مجال بازیگری به آنها. خب، برای این منظور من به کلمه “خشم” جان می […]