بایگانی دسته‌ی: آزاد نویسی

داستانک؛ مادرانه

زن دو تا دختر دارد. مهمانِ مان را می گویم. یکی شان که مریض است و در خانه مانده. اما آن یکی با دخترعمویش به بازار رفته تا گشت و گذاری بکند. از وقتِ ناهار خیلی وقت است که گذاشته. مادر برای کسب اطلاعی از زمان برگشت شان به تلفن همراهش تماس می گیرد. +خوبی؟ […]

چهار قدم تا شادی و زیستن در آرامش

همه چیز داره خوب پیش میره. قراره بریم مطب دکتر.  چون فاصله خونه تا مطب زیاده و زمان اوج ترافیک توی خیابوناست، از خونه  زود زدیم بیرون. من جلو نشستم و همسرم رانندگی میکنه.  + آدرس مطب کجاست؟ -خیابون بلوار کشاورز و … + یعنی باید از مدرس برم یا مسیر ونک؟ – نمیدونم. شاید […]

از کنترل گری تا استقلال

می خواهم درباره دو مفهوم استقلال و کنترل گری بنویسم. این دو مفهوم به طور بالقوه با هم ناسازگار هستند.  خیلی وقت ها بین وضعیتی که باید در آن استقلال حاکم باشد و منافعی که باید نصیب یک فرد کنترل گر بشود، نوعی تقابل وجود دارد. نظر من این است که افرادی که تمایل شدید […]

رسیدن به آزادی در سایه خودشناسی

«هیچ انسانی تا بر نفس خویش تسلط نیابد آزاد نیست.»     اپیکتت حرف اصلی این نقل قول این است که آزاد بودن و داشتن حس آزادی یک حالت درونی است. وقتی چیزی کیفیت درونی پیدا می کند یعنی مربوط به درون می شود، لازم است برای بدست آوردن و کسب آن درون را شناخت. شناخت درون […]

بال در بال؛ یادوارۀ ابتهاج

فقط یک خبر کافی بود تا بیست سالی به عقب برگردم. به روزهای مملو از دم سردی و ناامیدی. به روزهای که سقف سیاه بالای سرم هم مایه آزارم بود. و نفسم می گرفت از هر چه بود و نبود. آن روزهایی که من در اوج حضور در چنان شرایطی که توان وصفش را نداشتم، […]

سفر به رودبار؛ پر کردن چاه خلاقیت

دیروز جمعه بود. نیمه مرداد و هوا هم خیلی گرم. شاید باورتون نشه اگر بگم که یهویی تصمیم گرفتیم برای خرید زیتون و روغن زیتون بریم رودبار. اونم خانوادۀ من که هر تصمیم رو ازصد تا فیلتر آب و هوایی و اجتماعی و سیاسی و … رد می کنن تا تصمیمی رو تصویب کنن. اما […]

با زندگی شغلی مان چه کنیم؟

تو شغل داری؟ مشغول چه کاری هستی؟ شغلت رو چگونه انتخاب کردی؟ استخدام کسی یا کارفرمایی هستی یا خویش فرمایی و خودت چرخ شغلت رو می چرخونی؟ شاید هم شغلی نداری و به قول معروف هنوز از هفت دولت دردسرهای شاغل بودن دوری و تنها دردت بی شغلی و بیکاریه. فرقی نمی کنه شاغلی یا […]

معجزه سوال

مسئله چون حل شود آسان شود. اکثر مردم در برابر سوال پرسیدن و برخی در برابر جواب دادن به سوالات مقاومت می کنند. این مقاومت به احتمال زیاد حاصل جهل و نادانی است. من وقتی چیزی را نمی دانم و در خودم توانایی دانستن آن را نمی بینم می ترسم. می ترسم از این که […]

دوست داری چجوری بمیری؟

وقتی حرف از مردن پیش میاد خیلی ها خوششون نمیاد و می ترسن. مردن رو پایان زندگی میدونن البته همین ها، همون آدمایی ان که از زندگی هم چیزی نفهمیدن. مرگ روی دیگه از سکه ایست که زندگی اون روشه. زندگی با مرگ کامل میشه. البته همه میدونیم که هیچکس از مرگ گریزی نداره حتی […]

کشمکش یا میل و ملال

امروز به طور اتفاقی به موضوعی برخوردم که اوضاع این روزهایم را خیلی خوب شرح می داد. ماه ها برای گرفتن تصمیمی تقلا کرده ام اما امروز که کار تمام شد خودم را دچار احساس تردید دیدم. فکر می کردم همیشه فکر می کردم اگر روزی این کار را به انجام برسانم و تصمیمم را […]