بایگانی برچسب: داستانک، زندگی ، کوه

عشق به زندگی

در بخش جراحی بیمارستان، در اتاق عمل، روی تخت به پشت دراز کشیده بود و سرم بهش وصل بود. صورتش رو به پنجره بود. من هم قاب پنجره را نگاه کردم. کنجکاو شدم ببینم که غرقِ نگاه چه چیزی شده که ورودم را متوجه نمی شود. جز منظره نزدیک از یک کوه، آسمان آبی و […]