بایگانی نویسنده: مدیر سایت

سفر به رودبار؛ پر کردن چاه خلاقیت

دیروز جمعه بود. نیمه مرداد و هوا هم خیلی گرم. شاید باورتون نشه اگر بگم که یهویی تصمیم گرفتیم برای خرید زیتون و روغن زیتون بریم رودبار. اونم خانوادۀ من که هر تصمیم رو ازصد تا فیلتر آب و هوایی و اجتماعی و سیاسی و … رد می کنن تا تصمیمی رو تصویب کنن. اما […]

با زندگی شغلی مان چه کنیم؟

تو شغل داری؟ مشغول چه کاری هستی؟ شغلت رو چگونه انتخاب کردی؟ استخدام کسی یا کارفرمایی هستی یا خویش فرمایی و خودت چرخ شغلت رو می چرخونی؟ شاید هم شغلی نداری و به قول معروف هنوز از هفت دولت دردسرهای شاغل بودن دوری و تنها دردت بی شغلی و بیکاریه. فرقی نمی کنه شاغلی یا […]

برف در تابستان: معرفی کتاب

نگاهی به پشت سرم می اندازم. تمام کتاب هایی که خوانده ام را به یاد می آورم. اولین شان را هشت نه ساله بودم که خواندم؛ دختر کبریت فروش. خیلی تحت تاثیر کتاب قرار گرفتم. فکر کنم از همان موقع بود که فقر را درک کردم. خودم فقیر نبودم. دستهایم از سرما یخ نزده بود. […]

تخصص گرایی یا نگاه تک بعدی

«به نظر می آید همچون کودکی، سرگرم بازی در ساحل بوده و گه گاه صدفی زیباتر از معمول یافته ام. در حالی که اقیانوسی عظیم از حقیقتِ کشف نشده پیش رویم گسترده است.»   ایزاک نیوتن قصه زندگی خیلی از ماها همین داستان است. از اقیانوس ناشناخته ها هرکدام ذره ای می آموزیم و چقدر دلمان […]

یکپارچگی

ترس و شجاعت بر لبه پرتگاهی نشسته بودند و با هم حرف می زدند، هر یک از آن دو مدعی بود که نقش او در زندگی و موفقیت انسان مهم تر است.  ترس گفت: شرط می بندم اگر انسانی این دوروبر پیدایش شود، هرگز به حرف های تو که تلاش می کنی تشویقش کنی از […]

50 ایده برای رشد و توسعه فردی

توسعه فردی بدین معنا است که شما باید توانمندی‌ها و نقاط قوت خود را آن‌ قدر تقویت کنید که نقاط ضعف‌تان کم‌رنگ شده و به فردی تبدیل شوید که بهتر از دیروزتان باشید.برنامه توسعه فردی، برنامه ای برای تمام زندگی است. زندگی یک فضای چند بعدی است که ما در این فضا با پی گرفتن […]

معجزه سوال

مسئله چون حل شود آسان شود. اکثر مردم در برابر سوال پرسیدن و برخی در برابر جواب دادن به سوالات مقاومت می کنند. این مقاومت به احتمال زیاد حاصل جهل و نادانی است. من وقتی چیزی را نمی دانم و در خودم توانایی دانستن آن را نمی بینم می ترسم. می ترسم از این که […]

معلمی یعنی خلاقیت

یادمه خیلی معلمی رو دوست داشتم.  عشق به معلم و معلمی هم یادمه از کی تو وجودم جوانه زد. کلاس پنجم دبستان بودم. خانم معلمی جوان و قد بلند و سفید پوست داشتیم که اسم فامیلش عبدی بود. یه خال بزرگ سیاه هم کنار لبش بود. خال سیاهی که نه تنها صورتش رو زشت نکرده […]

دوست داری چجوری بمیری؟

وقتی حرف از مردن پیش میاد خیلی ها خوششون نمیاد و می ترسن. مردن رو پایان زندگی میدونن البته همین ها، همون آدمایی ان که از زندگی هم چیزی نفهمیدن. مرگ روی دیگه از سکه ایست که زندگی اون روشه. زندگی با مرگ کامل میشه. البته همه میدونیم که هیچکس از مرگ گریزی نداره حتی […]

کشمکش یا میل و ملال

امروز به طور اتفاقی به موضوعی برخوردم که اوضاع این روزهایم را خیلی خوب شرح می داد. ماه ها برای گرفتن تصمیمی تقلا کرده ام اما امروز که کار تمام شد خودم را دچار احساس تردید دیدم. فکر می کردم همیشه فکر می کردم اگر روزی این کار را به انجام برسانم و تصمیمم را […]