دوباره فکر کن (خلاصه کتاب)

در این نوشتار می خواهم خلاصه کتاب “دوباره فکر کن” (think again) نوشته آدام گرنت را بنویسم. امتیاز این کتاب برای انتشار در ایران توسط نشر نوین خریداری شده و توسط تیم مترجمان این نشر ترجمه شده است. این کتاب در 288 صفحه سازماندهی شده است.  نسخه الکترونیکی کتاب در اپلیکشن طاقچه موجود است.

اگر بخواهم خلاصه ای از این کتاب را را برای شما بگویم از این جا شروع می کنم که این کتاب درباره یک مهارت مهم است که انسان های این عصر یعنی عصر اطلاعات به آن خیلی نیاز دارند. ایده اصلی این کتاب این است که اگر تا الان یادگیری موضوع مهم ما بوده و به آن تشویق شده ایم از این به بعد، خیلی ضروری است که بتوانیم آنچه را یادگرفته ایم دور بریزیم. این دور ریختن دانسته ها را با مفهوم دوباره فکر کردن یا تجدید نظر در افکار و باورها مطرح می کند. چسبیدن به باورهای قبلی یعنی ماندن در منطقه امن و ماندن در منطقه امن یعنی عقب افتادن از رقبا و شکست خوردن. بنابراین، در این کتاب به جای ترویج برای فکر کردن به ما دستور دوباره فکر کردن یا همان تجدید نظر را می دهد. نویسنده تاکید می کند که این دوباره فکر کردن مهارتی بالاتر از باهوشی و با اراده بودن است.

جملات مرتبط در کتاب:

“این کتاب درباره ارزش تجدید نظر است. درباره به کارگیری نوعی انعطاف پذیری ذهنی. هدفم در این کتاب، بررسی رویکردهای تجدیدنظر است. به دنبال متقاعد کننده ترین شواهد و تعدادی از ماهرترین تجدید نظر کننده های دنیا رفتم. این کتاب فراخوانی برای رها کردن دانش منسوخ، و نیز تثبیت خودانگاره مان نه بر اساس ثبات رای بلکه با اتکا بر انعطاف پذیری است.”

“بر اساس تعریف مرسوم هوش را همان قابلیت تفکر و یادگیری می دانند. اما در این دنیای پیچیده مجموعه دیگری از مهارت های شناختی وجود دارد که شاید اهمیتی فراتر از هوش داشته باشند. قابلیت تجدید نظر و کنار گذاشتن آموخته های پیشین.”

در این کتاب رویکرد تجدید نظر با توجه به سه بعد از روابط مورد بررسی قرار گرفته است:

  1. باز کردن ذهن خودمان (روابط فردی). بررسی ضرورت تجدید نظر در ذهن خودمان.
  2. راهکارهای تشویق سایر افراد به تجدید نظر (روابط بین فردی). بررسی ضرورت تجدید نظر در توانمند سازی خود در متقاعد کردن افراد دیگر.
  3. درباره رویکردمان برای ساخت جوامع متشکل از یادگیرنده های مادام العمر است(در سطح جامعه). بررسی ضرورت تجدید نظر در مسائل کلان تر در سطح جوامع .

اما در بخش اول بررسی یعنی باز کردن ذهن خودمان، گذر از ثبات رای و چسبیدن به باورهای گذشته و حرکت به سمت تجدید نظر چندان هم ساده نیست. نویسنده سه دلیل زیر را برای این که اکثر افراد تمایلی به فکر کردن دوباره ندارند ذکر کرده است:

  1. اکثر ما سهولت پایبندی به دیدگاه های قدیمی را بر دشواری کش و قوس با دیدگاه های جدید ترجیح می دهیم.
  2. تجدید نظر در باره باورهای عمیق ما می تواند تهدیدی برای هویت مان باشد، به گونه ای که گویا بخشی از وجودمان را از دست می دهیم.
  3. در مورد مایملک های ذهنی مان آسودگی حاصل از یقین خوشایند تر از دردسرهای ناشی از تردید است. لذا بر خلاف مایملک فیزیکی مان که به نو کردنشان علاقه نشان می دهیم در مورد مایملک های ذهنی کهنه گرا هستیم.

 

نویسنده با بازتعریفی از تجدید نظر در این چهارچوب که “تجدید نظر یک مجموعه مهارت و البته یک طرز تفکر است” به کشف همکارش فیل تتلالک اشاره می کند. فیل تتلالک کشف کرد که در حین اندیشه و تکلم، غالبا ذهنیت سه حرفه متفاوت را به کار می گیریم:

  1. موعظه گر: زمانی که می خواهیم از باورهای اصلی مان دفاع کنیم.
  2. بازجو: زمانی که خطا و اشتباهی را کشف می کنیم و درصد اثبات آن اشتباه هستیم.
  3. سیاست مدار: زمانی که می خواهیم بقیه را با خودمان هم نظر کنیم و رای بگیریم.

اما نویسنده اضافه می کند که این سه شخصیت در یک چیز مشترک هستند. نقطه مشترک این است که همه آنها فکر می کنند که نتیجه نهایی را می دانند و یا حداقل مطمئن هستند که حقیقت برای شان روشن است. اما نویسنده معتقد است که اگر با یک عینک متفاوت تر ببینید یعنی اگر دانشمند باشید، پس تجدید نظر یکی از مبانی اصل شغل تان خواهد بود. نویسنده در توضیح اهمیت نقش دانشمند اضافه می کند که: “وقتی دانشمند باشید به شما حقوق می دهند تا همواره مراقب محدودیت های ذهن تان باشید. از شما انتظار می رود که نسبت به دانسته هایتان تردید کنید و درباره نادانسته هایتان کنجکاو باشید و با بهره گیری از داده های جدید، دیدگاه تان را بروز کنید. وقتی در پی حقیقت باشیم، طرز فکر دانشمند را اتخاذ می کنیم.”

نکته جالبی که ذکرش در این خلاصه ضرورت دارد مقایسه ای است که نویسنده بین چرخه اعتماد به نفس کاذب یا همان اطمینان داشتن به حقیقت و چرخه تجدید نظر یا نگاه دانشمندگونه انجام می دهد. آدام گرنت می نویسد: “در حین مطالعه ام درباره تجدید نظر، مشاهده کردم که این فرایند غالبا در قالب یک چرخه شکل می گیرد. همه چیز با تواضع فکری آغاز می شود؛ آگاهی از چیزهایی که نمی دانیم. همه ما باید فهرست بلند بالایی از مواردی که فاقد اطلاعات کافی در آن ها هستیم تهیه کنیم. ناآگاهی مان در زمینه هنر، بازار های مالی، مد، شیمی، تغذیه و… وقتی می آموزیم که چقدر چیز برای آموختن داریم، تواضع فکری مان نیز حفظ می شود. اگر دانش یک قدرت است، پس آگاهی از نادانسته هانیز نشانه خرد خواهد بود.”

با نگاهی به چرخه اعتماد به نفس کاذب شاید به یاد خیلی از مواردی بیفتیم که در خود یا دوستان و نزدیکان مان دیده ایم. نویسنده برای شناخت این وضعیت که بدانیم چه موقع خود و یا دیگران در این چرخه بسر می بردند، جملاتی که افراد به جای تجدید نظر در افکارشان به زبان می آورند را به شرح زیر مطرح کرده است.

  • چنین رویه ای در اینجا جواب نخواهد داد
  • این بر خلاف تجربیاتم است
  • زیادی پیچیده است بیایید به آن فکر نکنیم
  • همیشه کارها را به این شکل انجام داده ایم

به طور کلی نویسنده دو قدم که ما را وارد چرخه تجدید نظر می کنند را مشخص می کند. قدم اول اینکه تواضع و فروتنی فکری داشته باشیم یعنی تصویری از خودمون در ذهن داشته باشیم که همیشه حق با او نیست و حرفش همیشه درست نیست بلکه من کسی هستم که همیشه بدنبال حقیقت و جواب درست  به دنبال یادگیری هستم. قدم دوم هم این است که بین خودمان و عقاید و باورمای مان تفاوت قائل باشیم. قبول کنیم که ما باورهای مان نیستم و در لاک دفاعی برای اثبات آن باورها نرویم و هماره آماده باشیم که در جهت رسیدن به حقیقت در عقاید و باور هایمان تجدید نظر کنیم.

 

نویسنده در بخش دوم کتاب یا در بعد بین فردی هم نتایج بررسی های متعددی را برای استدلال ایده اصلی اش ذکر می کند. در این بخش حرف اصلی نویسنده این است که ما در روابط مان با دیگران با دو تا تعارض مواجه هستیم. یکی تعارض شخصی و دیگری تعارض پروژه ای. مشخص است که نتایج این دو تعارض هم با هم متفاوت است. نویسنده می گوید اگرچه نتیجه تعارضات شخصی پیشرفت خوب نخواهد بود اما در تعارض پروژه ای در صورتی که آن را از تعارضات شخصی جدا نگه داریم و از این اختلافات عقیده های به طور سازنده استفاده کنیم حتمن موجب پیشرفت خواهد بود. نکته ارتباط این موضوع با ایده اصلی کتاب در این است که در روابط بین فردی ما باید توانایی و مهارت شنیدن خوب و حذف باورهای غلط خود و جایگزینی باور و ایده درست را در خود و دیگری داشته باشیم.

در موضوع رسیدن به توافق با دیگران و توانایی عوض کردن نظرات بقیه حرف خوبی که نویسنده میزند و ارزش یاد آوری دارد این است که اگر نتوانیم نظر اشتباه کسی را عوض کنیم یعنی مهارت استدلال مان ضعف باشد اون فرد را در نقطه خطرناکی رها کرده ایم و وقتی او احساس می کند برنده این دعوا شده است روی نظر اشتباه خودش بیشتر پافشاری می کند. حرف نویسنده این است که در بحث و گفتگوها برنده شدن واقعی وقتی است که دو طرف به توافق و نظر مشترک می رسند. در این توافق ممکن است هر یک از طرفین از بخشی از نظر خودشان صرف نظر کنند. این گونه بحث و گفتگو بیشتر شبیه رقص است تا مسابقه طناب کشی یا جنگ. در رقص وقتی هماهنگ با هم رقصت حرکت می کنی هر دو از کاری که دارید انجام می دهید لذت می برید و مقاومتی در کار نخواهد بود.

در بخش سوم هم به رسیدن به راه حل های جمعی تر در حد جامعه اشاره می کند و با آوردن مثال هایی از دنیای واقعی نشان می دهد که چگونه داشتن هنر و مهارت تجدید نظر می تواند در رفاه در سطح ملی موثر باشد.

این کتاب پر از داستان و مثال و نتایج تحقیقات علمی است که به عنوان استدلالات نویسنده به فهم موضوع کمک می کنند. خواندن کتاب را برای درک بهتر آن توصیه می کنم و تاکید می کنم که خواندن خلاصه کتاب معادل خواندن کتاب نیست. این خلاصه می تواند به شما کمک کند که در موضوع کتاب ارتباط بگیرید تا در صورت نیاز به مطالبش آن را در لیست کتاب های خواندنی تان قرار بدهید. با توجه به تمرکزی که من روی موضوع خودشناسی دارم این کتاب را در این حوزه بسیار مفید می بینم و معتقدم با خواندن این کتاب و تلاش برای تجدید نظر در برخی از حوزه های زندگی مان به شناختن بیشتری از خودمان می رسیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *