Tag Archives: عکس کودکی، خاطرات کودکی

عکسی از کودکی

از پشت سر خود صدای محکم و خشنی شنید. صدایی مردانه و عصبانی. -اینجا چه کار می کنی؟ به سرعت برگشت. مدیر مدرسه را درست در کنار قفسه ی پرونده ها دید. هاج و واج به او نگاه کرد. نزدیک بود غش کند. با خودش گفت: چه؟ این که گفته بودند، مرده. اما، حالا مدیر […]