برنامم رو جوری تنظیم کردم که هر روزسر ساعت معینی به خونه برسم. هر وقت نزدیک خونمون می رسم، اونا رو می بینم که اونجان. هر سه با هم و همیشه هم با حالتی از اضطراب و تمنّا. هر چند خردسال و کوچکن اما فکر کنم آنها هم برنامه زندگیشون رو جوری تنظیم کردند که […]