آن روز صبح، خورشید از همان سمت همیشگی اش طلوع کرد. آسمان آبی و هوا مثل همه ی اردیبهشت های عمرم مطبوع بود. هیجدهم اردیبهشت بود و من روز بیست و سوم امتحان سرنوشت سازی داشتم. خونه موندم تا درس های باقی مونده رو تموم کنم. پدر تنها کسی بود که قدر این شگفتی اردیبهشتی […]