Tag Archives: داستانک، مرخصی، حال خوب در اداره

داستانک؛ تایید شد

چهل روزی می‌شود که اداره نرفته‌ام. اما این دوره‌ی خوش باشی‌ها تموم شده و امروز باید می‌رفتم اداره. انگار که بخوام جای جدیدی برم در وجودم کمی دلهره، کمی اضطراب و کمی هم خوشحالی احساس می‌کردم. ساعت هفت و پنجاه و هشت دقیقه به محل کار رسیدم. مثل همیشه باید از گیت‌ها وارد می‌شدم. سیستم […]