بایگانی دسته‌ی: یادداشت روزانه

با خودم حرف میزنم؛ تو نگران نباش

دروغ نمی گن که ایده ها پَر دارن. نمی دونم من قبلا هم، اینطوری بودم یا تازگی ها اینقدر فراموشکار شدم. شاید هم قبلا ایده ای نداشتم و نیازی به ایده داشتن نداشتم. حالا تو بدترین شرایط، موضوعاتی به ذهنم میاد که امکان یادداشت کردنشون رو ندارم. چند ساعت بعد هر چی مغزم رو زیر […]

سه عادت مهم در خودشناسی

چرا هیچ موضوعی چنگی به دلم نمی زند درست وقتی که بسیار نیازمند و مشتاق نوشتن هستم. به هر موضوعی که فکر می کنم نوعی دلزدگی و حس آزار دهنده ی نخ نمایی را در من زنده می کند. با این که می دانم در باره هر چیزی که بنویسم خوب است اما دست و […]

دوباره خوانی کتاب؛ آری یا خیر؟

به این موضوع فکر می کردم که اثر کتابهایی که خوانده ام بر زندگی من چه بوده است؟ من کتابهای زیادی خوانده و تلاش کرده ام پیشنهاد­­ ها و نکات کاربردیشان را به کار ببرم. اما مسئله ای که الان ذهنم به آن مشغول شده این است که چرا بعد از مدتی از اجرای آنچه […]

بازگشت به ویژگی های انسانی

جمله زیبایی از ویلیام جیمز نقل شده است که می گوید: ژرف ترین اصل در سیرت بشر، آرزوی او برای درک شدن و قدردانی است. این که در بنیاد ما انسانها میل و اشتیاق شدیدی به درک شدن و قدردانی وجود دارد، استثنا پذیر نیست. یعنی من دوست دارم که درک بشوم و تو هم […]

حس خوب نوشتن

امروز یاد گرفتم که دنیای نوشتن، دنیای شادی و رضایت درون است. امروز یاد گرفتم  که کتاب همان چیزی است که مرا خوشحالی می کند. فکر نمی کردم خواندن کتابی که خودم آن را نوشته ام اینقدر هیجان انگیز باشد. کتابی که تبدیل به یادگاری شده از بهترین دقایق عمرم. دقایقی که به جای انجام […]

درس هایی که از چالش نوشتن آموختم

یکی از اهداف مهم 1401 من حضور بیشتر در فضای وبلاگ نویسی و ارتقاء وضعیت سایتم است. این سایت را اسفند 1399 طراحی کرده ام اما مشغله های گوناگون از قبیل موضوعات مربوط به کار و زندگی باعث شده بود که این خانه ای که ساخته ام را فراموش کرده و صرفا گه گاهی در […]

صلح درون از طریق یکی شدن با هستی

نخستین آشتی که مهم است، از جان کسانی سرچشمه می گیرد که به رابطه و و حدتشان با کیهان و همه نیروهای آن پی برده و دریافته اند مرکز کیهان در روح بزرگ سکنی دارد و همین مرکز در واقع همه جا در درون یکایک ماست.   بلک الک امروز صبح حین مطالعه وقتی چشمم به […]

صحنه های کمیاب

دیروز، بعداظهر خسته و خواب آلود محل کار را به قصد خانه ترک کردم. هر روز ناچارم که خیابان باب همایون را برای رسیدن به مترو پیاده طی کنم. دیروز حال عجیبی داشتم. هوا خوب بود. نه گرم، نه سرد. آسمان مهربان و پذیرا. من هم مثل هر روز سلانه سلانه به سمت مترو در […]

سفر زندگی با غول ها

این روزها مشغول خواندن داستان های کوتاهی به قلم آنتون چخوف هستم. خوبی داستان کوتاه این است که اگر وقت مناسب برای خوندنش اختصاص بدهی در یک نشست یک داستان می خوانی. انگار تمام جام را یکسره سر کشیده باشی می فهمی که چه خواندی و لذتش را می­بری. حالا اگر این داستان کوتاه از […]

شناخت فردی از مسیر زبان بدن: چرا گاهی شانه بالا می اندازیم؟

“نمی خواهم با انجام حرکات موزون، چیزها را اثبات کنم… فقط حرکت می کنم.”    فرد آستر  این جمله را امروز در کتابی خواندم و تصمیم گرفتم در باره اش فکر کنم. حتما شما هم در مورد جمله های کوتاه یا جملاتی که از متنی بلند به عنوان شاخص و حرفی نو انتخاب شده اند، […]