آرامش درون با این دو راهکار آغاز می‌شود

آرام و قرار نداشتم و حسابی عصبانی بودم.
با یک فکر شروع شد. چرا آنها مرا تایید نکردند؟ چرا از بهترین کارم آنقدر ایراد گرفتند؟ نمی‌توانستم باور کنم که بهترین کارم که زمان زیادی را صرف آن کرده بودم را تایید نکرده‌اند. به نظر خودم آن کار نتیجه تمام توان من بود. شاید من به اندازه کافی خوب نیستم. شاید …

این وضعیت برای خیلی‌ها آشناست. جایی که به تایید نیاز داشتیم، تایید نگرفتیم و جایی که دوست داشتیم موضوع آنطور که ما می‌خواهیم پیش برود با کارشکنی و بی توجهی بقیه مواجه شدیم. همین‌ها کافی بوده که عصبانی شویم و آرامش‌مان به هم بریزد.

 

در ماجرایی که در ابتدای مقاله تعریف کردم به روزهای زیادی نیاز داشتم تا از این ناآرامی بیرون بیایم. این بار نمی‌خواستم فرصت بدست آمده را به راحتی از دست بدهم. تلاش کردم تا به جای آرام کردن ظاهری و به اصطلاح گول زدن خودم به عمق ماجرا بروم. این‌بار می‌خواستم دریای متلاطم درونم را از زاویه دیگری ببینم. برای این بود که کنجکاوانه راه‌های آرامش درون را جستجو کردم و از بین آن همه اطلاعات ارزنده به این دو راهکار رسیدم.

راهکار اول: صدای درون سرتان را ساکت کنید

این چه کاری بود که کردی؟ تو آدم بشو نیستی!
تو اونقدری که باید خوب نیستی!
واااای این چه کار احمقانه‌ای بود که کردم! باز هم اشتباه!

و هزاران جمله این مدلی که ساختار کلیش برای همه ما آشناست. اینها را به خودمان می‌گوئیم تا از حس شرم و خجالتی که داریم رها بشویم. این صدا از کجا می‌آید؟ این صدا در درون سر ماست و حاصل باورهایی است که در طول عمرمان کسب کرده‌ایم. گاهی صدای والدمان است که چنان قدرتمند بر ما اثر گذاشته که پاک کردنِ اثرش از روی لوح پاک روح و روان‌مان سخت شده است.

 

در جایی می‌خواندم که هر بار داریم خودمان را سرزنش و قضاوت می‌کنیم و یا به خود ناسزا می‌گوئیم یعنی در حال آزار رساندن به خود هستیم. آیا ممکن است به خودمان آزار برسانیم و آرامش هم داشته باشیم؟
پس، با درک منشا صدای درون سرمان می‌توانیم بخش عمده‌ای از آزارهای وارده به خود را حذف کنیم و شادمان باشیم. البته که نتیجه جانبی این کار دوست داشتن خود و مهربانی بیشتر با خودمان است.

 

اگر تمایل دارید که بیشتر با صدای درون سرتان آشنا شوید؛ مطالعه کتاب «صدای دانش: راهنمای عملی برای آرامش درون، نوشتۀ دُن میگل روییز، ترجمه خانم فرناز فرود» را به شما پیشنهاد می‌کنم.

 

راهکار دوم: رها کردن کنترل دیگران

من از دستت عصبانیم چون همون کاری رو که من گفتم نکردی؟
من دوست ندارم با لیلا توی یک گروه باشم چون رفتارهاش میره رو مخم!
بچه‌های امروز که گوش ندارن. باید یه چیزی رو هزار بار براشون بگی و مرتب فرمون تو دستت باشه که به خطا نرن…

 

با این مدل فکری هیچ وقت روی آرامش را نخواهیم دید. اینکه فکر کنم همیشه حق با من است و چیزی که من می‌گویم درست است و دیگران باید مطابق خواسته‌های من باشند، به این معنی است که همیشه در عذاب خواهم بود. چرا؟ چون تفاوت‌های فردی ما بقدری زیاد است که غیر ممکن است بتوان کسی را متقاعد کرد که موضوع را از دید من ببیند و انجام بدهد.

 

تنها راه نجات از این عذاب و کنترل‌گری احترام گذاشتن به تفاوت‌های فردی و دادن اختیار و مسئولیت به دیگران است. البته اگر در این مسیر بتوانیم با تعیین حد و مرزهای مشخص در مسیر صحیح قرار بگیریم که برد- برد عمل کرده‌ایم، ضمن اینکه مهمترین عامل اختلال در آرامش را حذف شده است.

 

سخن پایانی

این جمله را زیاد شنیده‌ایم که «همه دنیا به اندازه یه لحظه آرامش نمیشه.» البته که منظور از آرامش بیشتر آرامش از درون است. چه بسا افرادی که در ظاهر آرامش دارند اما در درونشان کوه آتشفشانی در حال فعالیت است. آرامش درون مفهومی است فردی که از یک فرد به فرد دیگر خواستگاه و مدلش متفاوت است. اما، جالب است که با توجه به تشابهات در ساختار بدنی و روانی‌مان راه‌های رسیدن به آن برای همه یکی است.

 

در این مقاله به دو راهکار که آغازگرهایی برای رسیدن به آرامش درونی هستند اشاره کردیم. مهمترین کاری که باید انجام بدهیم تشخیص این صداها و وضعیت‌هایی است که تمایل به کنترل داریم. کار سختی که با تمرین و ممارست شدنی است.

همه ما در مورد صدای درون سر و تمایل به کنترل کردن موقعیت‌ها یا کسان دیگر تجربه‌های شخصی داریم. خوشحال می‌شویم که تجربه‌های ارزنده خودتان در این دو مورد را در قسمت دیدگاه با ما به اشتراک بگذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *