استاد داره میگه: دنیای انکار بخشی از دنیای درون ماست. میگه: روان انسان زمانی که احساس خطر بکنه و تحمل پذیرش موضوع دردناکی رو نداشته باشه، با انکار کردن اون وضعیت ما رو از خطر سقوط به قعر دره ی ناامیدی نجات میده. بعد گفت: دیدین بعضی ها خاطره های تلخ و دردناک شون رو بدون هیچ احساسی تعریف می کنن. یا از اون بدتر بعضی ها خیلی از خاطرات زندگی شون رو فراموش کردن.
من همه حرف های استاد رو به خودم گرفتم. احساس می کنم برای همینه که انگار سی سال از زندگیم رو زندگی نکردم و هیچ خاطره ای از هیچ وضعیتی ندارم. پس من این سی سال کجا بوده ام؟ در دنیای انکار؟!