«هیچ انسانی تا بر نفس خویش تسلط نیابد آزاد نیست.» اپیکتت
حرف اصلی این نقل قول این است که آزاد بودن و داشتن حس آزادی یک حالت درونی است. وقتی چیزی کیفیت درونی پیدا می کند یعنی مربوط به درون می شود، لازم است برای بدست آوردن و کسب آن درون را شناخت. شناخت درون یا همان خودشناسی کلید آزاد بودن و رسیدن به آزادی است.
به بیان دیگر برای داشتن حس آزادی و آزاد بودن باید با شناخت خودمان به آنچه در درونمان می گذرد آگاه باشیم. اینکه اجازه داشته باشیم فلان طور لباس بپوشیم یا در مراودات اجتماعی مان از قید و بندهای دستوری آزاد باشیم به هیچ عنوان احساس آزاد بودن را در ما شکوفا نمی کند. در عوض وقتی خودمان را بهتر می شناسیم و با ارزش ها و باورهای اصیل خودمان هماهنگی داریم حتا اگر در زندان و یا تحت دستورات تحکم آمیز باشیم، احساس آزاد بودن داریم.
مثلن اگر این نقل قول از ویرجینیا وولف را در نظر بگیرید: «برای لذت بردن از آزادی باید خودمان را کنترل کنیم.» می فهمیم که مجدد همین مفهوم درونی از آزادی در آن نهفته است. وقتی بر خودمان مسلط می شویم؛ یعنی می دانیم چه کسی هستیم، چه می خواهیم، چه باورهایی برای مان ارزشمند است، آنگاه از کسی که هستیم و کاری که می کنیم لذت برده و این حس خوشایند رضایت به ما احساس آزادی می دهد. اما بسیار کم هستند کسانی که به آن مرحله از خودشناسی برسند که بتوانند از بودنشان و آنچه هستند و آنچه می کنند راضی باشند. بسیار کم هستند کسانی که مفهوم دقیق آزادی را فهمیده باشند. امروزه، چیزی که بر اذهان جامعه سایه انداخته درخواست هرج و مرج و بی بند و باری به جای آزادی است.
اگر بخواهیم تشبیه یا قیاسی برای بهتر فهمیدن موضوع به ارائه دهیم، می شود اینطور گفت که شخصی مثل دکتر ویکتور فرانکل در زندان با آن شرایط سخت به چنان درجه ای از آزادی رسیده بود که درد چنان تحقیرهایی را در برابر لذت آزادی درونیش بسیار ناچیز می شمرد. آزادی درونی که به او حق انتخاب می داد که چگونه بیندیشد و چگونه برای بهبود وضعیت زندگی همنوعانش تلاش کند. مثالهایی از این دست که افراد با شناخت خود به سطح عمیقی از آزاد بودن رسیده اند بسیار است، ازجمله آنها می توان از مهاتما گاندی به عنوان یک انسان آزاد نام برد.