به این موضوع فکر می کنم که توی زندگی ام کجاها سماجت به خرج دادم و سود بردم. اینکه چرا سماجت کردم موضوع بحث دیگری است. اما بیشتر تمرکز من روی این است که در چه مواردی با سماجت و پایمردی روی یک ایده و خواسته ام توانستم به نتایج درخشانی برسم. اول بگویم که چقدر واژه پایمردی به دلم نشست. خیلی بیشتر از سماجت و پشتکار با آن ارتباط برقرار کردم. خیلی ها در چند برخورد اولیه متوجه این ویژگی در من می شوند و اکثرا از واژه پشتکار استفاده کرده اند. اما، الان واژه پایمردی آنچنان به دلم نشست که همین جا نظرم را اعلام می کنم. به نظر من پایمردی واژه بسیار مثبتی از سماجت و پشتکار است.
حالا، برای اینکه از بحث اولیه ام دور نشوم دوباره از خودم می پرسم که در کجاهای زندگی ام با پشتکار پیشرفته ام. یادم می آید به روزهای نوجوانی ام و عشق و علاقه ای که به کتاب خواندن داشتم. در همین موضوع دقیقا به یاد دارم که متن برخی از کتابها را نمی فهمیدم. اون موقع نمی دانستم که کتاب انتخابی ام در حد سن و سال و یا تجربه من نیست اما، این نفهمیدن ها باعث نمی شد که از مطالعه دلزده بشوم و احساس ناتوانی بکنم. خوب یادم هست که هر بار تلاش می کردم تا بخشی از این مشکلم را حل کرده و از ان بگذرم. همان زمان بنا به دلایلی خیلی از کتابها را ناتمام رها می کردم. شاید اگر پشتکار نداشتم با این نتایج بد از مطالعه کتاب دور می شدم. در همین مسیر با این ایده که من باید راه و رسم مطالعه و موفقیت در این زمینه را بیاموزم با کتابی به نام آیین درس خواندن آشنا شدم. کتابی نسبتا قطور برای آن سن و سال من ولی، به یاد دارم که این کتاب اولین کتابی بود که تمامش کردم و از مطالبش برای زندگی درست و برای موفقیت بسیار آموختم. شوق تمام شدن آن کتاب هنوز در وجودم جای خودش را دارد. با پشتکار و سماجتی که برای خواندن آن کتاب گذاشتم هزاران کتاب دیگر را تا به امروز به طور کامل خوانده و شاید پشتکار را از همان موقع در وجودم نهادینه کرده ام.