شغل و ذهن آگاهی

تعریف شغل یا کار

یک تعریف عمومی از کار یا شغل که در بین همگان روایج دارد و برای همه قابل فهم می باشد انجام یک سری فعالیت های پی در پی است که ضمن برآورده کردن نیازهای طرف مقابل که در خواست کننده آن است برای  انجام دهنده کار درآمد ایجاد می کند. اصولا هدف غایی از داشتن شغل و یا کار کسب درآمد به منظور تامین نیازهای ضروری زندگی می باشد. فارغ از این که فردی شاغل باشد یا نه می توان حدس زد که از طریقی غیر مستقیم به شغل و کار مرتبط است. مثلا زنان خانه دار با همسرانی زندگی می کنند که در قالب هر شغل یا فعالیت اقتصادی برای تامین مالی هزینه های زندگی شان و امرار معاش خانواده مجبور هستند کار کنند. در واقع می خواهم بگویم که همه ما انسانها برای زنده مانده و تامین نیازهای اولیه خودمان نیاز داریم که ساعت هایی از روزمان را خارج از محیط شخصی و خانه سپری کنیم. حتی اگر اموال و دارایی زیادی را هم به ارث برده باشیم برای حفظ و تداوم درآمد زایی آنها نیاز داریم با افراد دیگری ارتباط کاری بکنیم. از این جهت، به نظر می رسد که هیچ کس از موضوع داشتن شغل یا به زبان امروزی کسب و کار مبرا نیست و این یک موضوع همه گیر است. فقط، ممکن است در میزان ساعاتی که برای این نوع فعالیت اختصاص می دهیم متفاوت از هم باشیم. در این نوشتار من بیشتر توجه ام را به شغل های اداری و کارمندی سوق داده ام و می خواهم با توجه به تجربه خودم این موضوع را ملموس تر بیان و ابراز کنم. شغل های اداری با روزی حداقل 8 ساعت – بدون توجه به میزان ساعات اضافه کاری- و44 ساعت کار در طول هفته تعریف شده اند. با توجه به تجربه ام دقیقا می دانم که از ساعت 8 صبح تا 4 بعداظهر در جایی دور از محیط شخصی و خانوادگی ام و تحت اراده سیستم اداری هستم. این 8 ساعت برای افراد با تیپ های شخصیتی به لحاظ خواب و بیداری و یا تم های روانشناسی متفاوت تعبیر و تفسیر می شود. قصد دارم با نادیده گرفتن تمام این  تفاوت های فردی در مورد کار مطلبی که مدت هاست ذهنم را به خود مشغول کرده است را بیان کنم.

تعریف ذهن آگاهی

قبل از ورود به بحث اصلی لازم می دانم که تعریف مختصری از ذهن آگاهی داشته باشم. بر اساس تعریف ارائه شده در ویکی پدیا از ذهن آگاهیmindfulness  می توان آن را بدین سان تعریف کرد: فرایند روانشناختیِ آوردن توجه به تجربیات زمان حال بدون قضاوت، یا به عبارتی پرورش آگاهی و هوشیاری با تکیه بر مراقبت و زیر نظر گرفتن توجه در زمان حال بدون قضاوت است. تعریف کوتاه ذهن آگاهی یعنی آگاهی از لحظه است. اگاهی به این مضمون که فرد می داند که چه افکاری در سر دارد. می داند که نسبت به کاری که انجام می دهد چه احساسی دارد و می داند که با حضور این افکار و احساسات باید چه رفتار و اعمالی را از خود بروز دهد. قطعا در چنین فضایی که فرد کاملا با خودش درگیر و مرتبط است گفتارش هم سنجیده و آگاهانه خواهد بود. در این نوشته بیش از این در مورد مفهوم مورد نظرم یعنی ذهن اگاهی صحبت نمی کنم مگر اینکه در جای دیگری ضرورت ایجاب نماید.

چرا ذهن آگاهی

از دو قسمت قبل چنین بر می آید که هدف این نوشته به کارگیری موضوع ذهن آگاهی در محیط شغلی و یا محیط کاری است. ممکن است این سوال در ذهن شما آمده باشد که چرا ذهن آگاهی و چه ارتباطی بین این دو وجود دارد. با توجه به اینکه موضوع مورد بررسی این نوشته در خصوص کارمندان است –  صرفا به دلیل تجربه های شخصی که در این باب دارم- می خواهم موضوع را با یک داستان برایتان روشن کنم. خیلی سال پیش وقتی به عنوان کارمند تازه استخدام وارد محیط کار یعنی اداره شدم بدون آموزش و بدون حمایت سیستم در انتقال تجربه های عملی از سوی افراد کارکشته و معتمد، خودم را موظف می دانستم که از زمان حضورم در اداره تا پایان ساعتی کاری به هر شکل و بابت هر موضوعی مشغول کار بوده و بدین وسیله درگیری های ذهنی زیادی را برای خودم ایجاد می کردم. نه اینکه این موضوع از خصوصیت شخصی من بوده باشد که البته بی تاثیر هم نبود ولی ناتوانی و ناپختگی سیستم اداری باعث شده بود که من ساعت های زیادی درگیر انجام وظایف محوله باشم. وقتی به خانه بر می گشتم از فرت خستگی دیگر نای و  توان رسیدگی به برخی از امور شخصی و بویژه موارد مربوط به رشد شخصی ام را نداشتم. این روال و این داستان شوم سالها طول کشید. مدیران به عنوان بهره کشان ستمگر در نقش استثمارگران روح و انرژی بر وجود من و امثال من می تاختند. سالها گذشت و  وقتی به خود آمدم متوجه شدم که دیگر با خودم آشنا نیستم. خیلی از عواطف و احساساتم را نمی شناسم. متوجه شدم که در نتیجه محیط ناسالم و رقابتی اداری از بسیاری از ویژگی های اصیل و ذاتی خودم دور افتاده ام. دیگر مثل آن فرد تازه استخدام که پر از صداقت و انرژی بود رمقی در خود ندارم. شادی برایم دست نیافتنی شده بود. در چنان محیط قضاوتی و رقابتی چنان از خود و احساسات و خواسته هایم دور افتاده بودم که به سختی می توانستم در مورد موضوعی در مورد خودم نظری صادقانه بدهم. به هر نکته که توجه می کردم می دیدم در پشت آن موضوع اصیلی پنهان شده که ترس از قضاوت محیط نمی گذارد به راحتی سر برآورد. در فکر فرو رفتم و فکر کردم کجا کار را اشتباه آمده ام. وقتی با دقت تمام موضوع را بررسی کردم دیدم که من تماما محو محیط بیرون از خودم بوده ام و بدون توجه به احساسات و عواطف و باورهای خودم مشغول انجام وظایفی شده ام که سودشان برای من همان حقوق ثابت بوده و نصیب اصلی اش برای مدیران و افراد جاه طلبی که به اسم سیستم اداری در حال استثمار افراد هستند. این اتفاق و توجه ام به سالهایی کاری که بر من گذشته و توجه به چیز گرانبهایی که از دست داده بودم بر آنم داشت تا به اشتراک این تجربیاتم با دیگران همت گمارم.

جمع بندی

به منظور جمع بندی مطلب و ارائه نکته اصلی از موضوع طرح شده می توان گفت که کار یا انجام یک فعالیت اقتصادی یا داشتن شغل هر کدام که تعریف درستی برای موقعیت فرد باشد تقریبا، یک سوم از ساعت روز هر فرد را به خود اختصاص می دهد. اما، باید اذعان داشت که این وضعیت نباید باعث شود که شرایط کاری صاحب و مالک تمام وجود و شخصیت فرد شود. همان طور که از تعریف ذهن آگاهی و داستانی که تعریف کردم بر می آید این اتفاق فقط در صورت نخواهد افتاد که فرد شاغل با توجه به خود و درونیاتش درگیر شغل و کارش بشود. یعنی به گونه ای عمل نماید که در دوران کاری و یا بعبارت ظریف تر در ساعات روزانه کارش از تماس با احساسات و افکار و اعمال و نهایتا گرفتار واقعی خودش غافل نشود. هر لحظه با تماس آگاهانه با افکار درونی و ابراز  احساسات واقعی اش بهترین اعمال و گفتار را انتخاب نماید. در مقالات بعدی با ارائه نمونه های واقعی به بسط بیشتری این موضوع خواهیم پرداخت.

کلمات کلیدی: شغل، ذهن اگاهی، خودشناسی در محیط کار

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *