هفته پیش با همکارم در مورد موضوعی صحبت می کردم. احساس کردم مدام حرف مرا قطع می کند و بیشتر از حرف های من، نتیجه برایش مهم است. به این حسم بها دادم و با تعیبر و تفسیرهای کمتر رفتم سر اصل مطلب و نتیجه را گفتم. در کمال تعجب فهمیدم که اصلن خوشش نیامد و با این عبارت که “همه اینا که گفتی چه فایده ای برای من داره!” باعث عصبانیتم شد. راستش من به نفع یا ضرر کسی صحبت نمی کردم . موضوع خیلی کلی بود و دوست داشتم با همکارم در انتقال مفهوم خاصی سهیم بشوم. البته که خود من هم خیلی مبرای از این موضوع نیستم و پیش آمده که با قطع کردن یا مخالفت بی موقع با حرف کسی او را آزرده باشم. مثلن، همین دیروز که پسر کوچکم می خواست با من راجع به نحوه انجام تکالیفش صحبت کند. قبل از این که دهان باز کند من موضع خودم را مشخص کردم . می دانستم که اگر بخواهد خیلی نزدیک به عملکرد قبلی که از او سراغ داشتم بحثی را مطرح کند؛ من باید مخالفت کنم و قال قضیه رو بکنم. همین اتفاق هم افتاد اما، به قیمت رنجاندن او. از ناراحتی او، خود هم ناراحت شدم و به فکر فرو رفتم. احساس کردم پسرم برای طرح آن موضوع پیش من، بیش از راهنمایی خواستن و صدور حکمِ قطعی به شنیده شدن و همدلی نیاز داشت. او می خواست که من شنونده اش باشم، کاری که من به خاطر کم توجهی به مهارتی که می خواهم در باره اش با شما حرف بزنم آن را انجام ندادم.
آیا شما هم چنین وضعیتی را تجربه کرده اید؟ منظورم وضعیت ارتباط با خانواده، دوست، همکار و سایر افرادی است که در طول روز با آنها به هر دلیلی سر و کار دارید. این روز ها بیشتر از همیشه موضوع روابط که البته فرقی نمی کند جزو روابط عاطفی باشد یا روابط اجتماعی، ذهن مرا درگیر خود کرده است. بیشتر از گذشته احساس می کنم که بخشی از شادی و خوشبختی من به کیفیت این روابط بستگی دارد. ما انسان ها موجوداتی اجتماعی هستیم و ارتباط مهمترین نشانه ی این نیاز فطری مان است. خود من، طبق تجربه ام از سالها زندگی، آنچه در خود می بینم پیوند ها و گسست های ارتباطی زیادی است که گاه موجب شادی و گاهی هم سبب غمم شده اند. الان با تمام وجودم به دنبال راهی هستم تا ضمن بهبود کیفیت، به روابطم عمق بیشتری بدهم. در این مسیر به درس بزرگی رسیده ام که فکر می کنم درصد بالایی از مردم به آن عمل نمی کنند. نمونه های این تخریب را در ابتدای این نوشتار برایتان آورده ام. به نظر می رسد که مهمترین عامل تخریب کنندۀ پایه های ارتباطی مان همین موضوع گوش دادن باشد.
شما هم حتما در این وضعیت قرار گرفته اید که در گفتگو با کسی وقتی متوجه شدید که شش دانگ حواسش را به شما نداده یا حرف هایتان را نمی فهمد یا به گونه ای مغایر خواست و نیاز شما تعبیرشان می کند، عصبانی و ناراحت شده و گاهی تا حدی ناراحت شده اید که کمر به قطع چنان ارتباطی ببندید. آیا فکر می کنید آن کسی که حرف هایتان را نمی فهمد یا جور دیگری پاسخ تان را می دهد از روی عمد چنین کار مضحک و شنیعی انجام می دهد؟ آیا هرگز فکر کرده اید خود شما چند بار در چنین نقشی برای طرف مقابلتان بوده و او را عصبانی و آزرده کرده اید؟ سوال مهم اینست که این نوع برخورد و مدل ارتباطی از کجا نشات می گیرد و برای رفع و یا بهبود آن چه کار باید کرد؟
سرچشمۀ ارتباطات ما
ارتباط بسیاری از ما انسان ها گذشته از ارتباط چشمی که در اولین لحظه برخورد با هم داریم، حاصل ارتباط کلامی مان است که از طریق حس شنوایی به همدیگر منتقل می کنیم. اگر مطلب را با این فرض که همه انسان ها – در این گفته چیز استثنایی وجود ندارد- میل به دیده شدن و شنیده شدن داریم پیش ببریم، می توان به موضوع شنیده شدن امتیاز بیشتری داد و تضمین کرد که در صورت اصلاح این مهارت می توان بسیاری از روابط را بهبود داد و یا تحکیم کرد. اما باید پرسید که موضوع شنیده شدن از چه طریقی ممکن می شود؟ برای شنیدن و حتی شنیده شدن نیاز است که هر فرد مهارت گوش دادن موثر را در خود پرورش بدهد. در اینجا به جای گوش دادن موثر یا فعال، اصطلاح گوش دادن آگاهانه را به کار می برم و تاکید می کنم که در اصل تفاوتی بین آنها نیست جز اینکه واژه آگاهانه به شما یادآوری می کند که کاری که شما در حال انجامش هستید از اعماق درون شما است و از سطح آگاهی تان بر می خیزد. با این توضیحات زمان آن رسیده که در مورد این مهارت و روش های به کار گیری آن مطالبی ارائه شود.
نیات گوش دادن
افراد در زمان گوش دادن به طرف مقابل شان، نیت های متفاوتی را دنبال می کنند. برخی با این نیت گوش می دهند که اشتباه گوینده را پیدا کنند. نیت برخی دیگر این است که بفهمند ” برای من چه فایده ای دارد”، و در نهایت افرادی که با نیت جر و بحث کردن و مخالفت گوش می دهند. هیچ کدام از این افراد نمی توانند در جایگاه یک شنونده خوب قرار بگیرند.شنونده آگاه کسی است که با دو نیت متفاوت از نیات بالا به حرف های طرف مقابلش گوش می دهد.
اولین نیت او این است که می خواهد بفهمد او چه می گوید. یعنی می خواهد با دقت گوش بدهد و در زمان گوش دادن از تعبیر و تفسیر های ذهنی خودش بدور است. او فقط می شنود و می فهمد که گوینده چه می گوید. برای اثبات این موقعیتش هم گهگاه از این عبارت که ” اگر درست فهمیده باشم منظورتان این است که … “ استفاده می کند. با این کار ضمن همراهی و همدلی با گوینده و دادن تایید به شنیده شدنش او را در بیان بهتر مطلبش کمک می کند.
نیت دومی که یک شنونده آگاه دارد، گوش دادن برای درک احساس است. او می خواهد با همراهی گوینده بفهمد زیر کلام او چه احساسی پنهان است. در این حالت شنونده با نیت درک عواطف گوینده به او کمک می کند که برای بیان مطلبش راغب تر باشد. درک احساس از کلام گفته شده مهمترین عامل پیوندهای عمیق و صمیمیت های پایدار است. برای اینکه نشان بدهید در این مرحله از کار هم موفقیت آمیز عمل کرده اید لازم است پس از شنیدن و درک احساس طرف مقابل به او بگویید “به نظر میرسد که غمگین، عصبانی یا خوشحال هستی” اما، تلاش نکنید که ابراز عقیده و یا توصیه کنید. همین قدر کافی است که درک خودتان از احساسش را به او منتقل کنید.
امروزه، در روابط اکثر آدم ها شرایط به گونه ای رقم خورده که زمان کافی برای شنیدن حرف های همدیگر صرف نمی کنیم . در گفتگوها با پیش داوری های قبلی وارد بحث و گفتگو شده و با نیات مضر گفته شده در فوق به سلامت روابط مان آسیب جدی می زنیم. من تصمیم دارم که از این به بعد با به کار گیری دو نیت مربوط به یک شنونده آگاه در بهبود روابطم گام بردارم و امیدوارم در این مسیر به اندازه کافی جدی باشم تا بتوانم سلسله معیوب قبلی را گسسته و روش ساده جدید را جایگزین آن نمایم.