امروز این عبارت را در کتابی خواندم و راستش بعد از صرف دقایقی برای پاسخ دادن به ان خودم را ناتوان دیده و احساس کردم نمی توانم پاسخ صریح و درستی به آن بدهم. عبارت این بود” ببیند معمولا برای توصیف خودتان چه واژه ای را به کار می برید.” به عبارتی هدف پشت این سوال ابراز خود است. من اگر بخواهم در واژه ای خودم را معرفی کنم می گویم چه کسی هستم؟ به کجا ها متصل و مرتبطم و از کجاها و یا در اراتباط با چه چیزهایی اتصال ضعیف دارم. قبلا به خودم از این زاویه ی دید نگاه نکرده بودم. شاید نیاز نبوده که خودم را معرفی کنم ولی آیا هیچ وقت هم نیاز نداشته ام که بدانم چه کسی هستم؟ چه دوست دارم؟ چه می خواهم بکنم؟ بزرگترین هدفم چیست؟ چه چیزی شاد یا ناراحتم می کند. خوب که فکر می کنم، می بینم به پاسخ تمام این سوالات نیاز داشته ام ولی، هیچوقت برایشان وقت نگذاشته ام. با این باور که من همینم که هستم مثل دیگران، همان طور که آنها هستند و لذا، برای تفکر و تعمق در مورد این گونه سوالات وقت صرف نکرده ام.
کتاب ها که حاصل تفکر و تعمق و سخت کوشی نویسندگان آنها هستند -که هر چه وزین تر و پر مغزتر، ارزشمند تر هم خواهند بود- مثل چراغ راه تاریک رفتن رو به جلو را برای ما روشن می کنند. از این روست که عاشق مطالعه و یادگیری هستم. با کتاب غرق شادی می شوم و با نوشتن پرواز می کنم.
الان که اوایل صبح و شروع یک روز زیباست، با الهام و ایده های که از عبارت یاد شده گرفته ام تا پایان روز فرصت دارم که برای یافتن پاسخی صادقانه برای آن در مورد خودم تلاش کنم. در این راه از شیوه راستین وجودم بهره می گیرم و یک به یک واژه و یا واژه های توصیف کننده ی وجودم را از دریای درونم صید خواهم کرد.
شما هم اگر تا به حال در معرض تابش نور آگاهی دهنده ی چنین پرسشی قرار نگرفته اید، فرصت را غنیمت شمرده و پاسخش را برای خودتان پیدا کنید. اولین قدم، همیشه سخت ترین قدم است ولی کسی که کارهای سخت انجام می دهد، بهترین نتایج را بدست می اورد. بهترین نتیجه را برای خودتان رقم بزنید.