انگار نخ تسبیح شده این واژه. به هر چیزی که ختم به بهتر شدن، عمیق تر شدن مربوط بشه متصل میشه. واژه مورد نظرم “همدلی” است. اگر می خوایی صمیمی باشی باید همدلی رو بلد باشی. اگر می خوایی شنونده خوبی باشی و یاد بگیری باید همدلی رو بلد باشی. اگر می خوایی خودت یا کسی دیگر رو ببخشی راهی نداری جز اینکه طرف مقابل رو درک کنی و باهاش همدلی کنی. اگر می خوایی مفهوم واقعی عشق رو بفهمی باید اول از معبر همدلی عبور کنی. البته که به همین سادگی هم نیست. کار هر کسی هم نیست. انسان های بزرگ در جریان انسان شدن شان به همدلی می رسند.
در فرهنگ لغت معنی همدلی اینگونه بیان شده است:
اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، همفکری، یکرنگی، یگانگی و واژۀ مخالف یا متضاد اون میشه نفاق.
به طور کلی همدلی رو اینطور تعریف کرده اند: درک حالات هیجانی شخص دیگر با مشاهده وضع و حال هیجانی او. به مفهوم ساده تر خودت را جای او گذاشتن. کار سختیه. گاهی درد آنطرف آنقدر بزرگ است که تصور چنان واقعه برای کسی که تجربه کوچکتر از آن را نداشته غیر ممکن می شود. اما هستند انسانهایی که با بکارگیری قوه تخیل شان خودشان را جای طرف مقابل می گذارند و به اصطلاح درکش می کنند.
واژه انگلیسی معادل همدلی « sympathize» به معنی همدردی، همفکری کردن یا جانبداری است. و واژه جانبداری یعنی طرفداری، مددکاری، حمایت، هواخواهی، هواداری که از این جنبه هم، متضاد آن می شود مخالفت یا مخالفت کردن.
دانستن مترادف ها و متضاد واژه ها به ما کمک می کند که دامنه فهم مان از آن واژه را گسترش بدهیم و بتوانیم در شرایط لازم عمل مناسب را بکار گیریم.
همه ما ممکنه در وضعیتی قراربگیریم که دوست داشته باشیم بدون قضاوت و بدون دادن راهکاربه ما دیگران شرایط ما رو فقط همدلانه درک و لمس کنند. انگار دوست داریم گوینده مطلق باشیم و یکی حتا صرفن با سر تکان دادن هایش بر زخم ما مرهمی بگذارد. گاهی موضوع ما حل مسئله نیست. گاهی هدف فقط دیدن زخم و پانسمان اولیه آن است که این هم از طریق گوش دادن و همدلی برایمان انجام می شود. میشه این تعریف رو برای همدلی نوشت:
همدلی یعنی درک و احساس دنیای شخصی دیگران به طوری که انگار دنیای اون همون دنیای شخصی خودمونه. جایی که پا گذاشته رو حس کنیم. بدون سوال پیچی، بدون مقصر شناسی و بدون ارائه راهکار فقط شنونده می شویم.
6 ویژگی که برای همدلی کردن گفته شده است:
- خودمون رو جای طرف مقابل قرار داده و از زاویه نگاه او موضوع رو ببینیم. مثلن بگیم من درک می کنم که اینقدر ناراحت باشی و احتمالا منم اگر جای تو بودم ممکن بود همین احساسات رو داشته باشم.
- مراقب باشیم طرف مقابل رو قضاوت و سرزنش نکنیم. نگیم این کارت نشونه که خیلی آدم سخت گیر و بدخواهی هستی یا تقصیر خودته که این مشکل برات پیش اومده.
- مراقب باشیم فرد را با کسی مقایسه نکنیم. نباید بگیم فلانی رو نگاه کن اونم همین اتفاق براش افتاده ولی اینقدر ناراحت نیست. یا منم تو این شرایط بودم ولی کاری که تو کردی نکردم.
- احساسات طرف مقابل مثل خشم، ترس، نگرانی و … را درک کنیم و در موردشون صحبت کنیم. بدون اینکه خودمون دچار خشم، نگرانی یا ترس بشیم. مثلن بگیم ترسیدی از اینکه اونجا بودی؟ یا شنیدن اون حرف ها خیلی عصبانیت کرد. با اشاره به حس هاش اونو به سمت درون خودش هدایت کنیم.
- موضوع و مشکلات اونو خیلی کوچیک کنیم. نگیم چیزی نشده. خدا رو شکر کن که اتفاق بدتری نیافتاده. این که چیزی نیست، فکر کن حالا خدایی ناکرده اونطور شده بود.
- حمایت عاطفی خودمون رو نشون بدیم. مثلن بهش بگیم هر وقت بخوای می تونم کنارت باشم و یا اگر خواستی می تونم این کاری را برات انجام بدهم. در این تعارف مون صادق باشیم. واقعا اگر نیاز به همراهی داشت تا چند مدتی برایش با خلوص نیت وقت بگذاریم.
خودِ من به این نتیجه رسیده ام که راه رسیدن به رشد واقعی عبور از گذرگاه همدلی است. دوست دارم این ویژگی را زندگی کنم. ویژگی انسانی که نشان از والا بودن رتبه انسانی ما دارد. بهترین راه برای خودشناسی و شناخت خود.