امروز با اینکه پنج شنبه بود و سرکار نمی رفتم دغدغه های دیگری داشتم که روزم را مشغول خودش کرد. بعد از ماجرای دو سال کرونا و خانه نشینی دانش آموزان و سیستم عجیب و غریبی که بر نظام آموزشی ما حکمفرما شد امروز، به مدرسه رفتیم تا با معلمان دیداری داشته باشیم. دیدار بهانه اطلاع رسانی نمرات میان ترم بچه ها بود. کارنامه هایی که اصلن درخشان نبودند. کارنامه های که هیچ چیز را افشا نمی کردند. نه درسخوانی بچه را نه درس نخوانی اش را. کارنامه هایی که از فقدان علاقه بچه ها به فریاد آمده بودند. معمولا در چنین شرایطی دروس ریاضی و علوم برای اولیا مهم تر جلوه می کند و اتاق دبیران این دو درس از بقیۀ اتاق شلوغ تر و پر مخاطب تر است. اما به همان اندازه درد دل این دو معلم هم بیشتر. امروز احساس کردم نظام آموزشی در کشور متلاشی شده است.
به طور یقین من تخصص لازم برای بیان آسیب های وارده به سیستم آموزشی و دلایل و راهکارهای بهبود آن را ندارم. اما در اینجا به اندازه حقوق خودم به عنوان یکی از والدینی که محصلی در این سیستم دارد و تا حالا خیال می کرده فرزندش درمسیر رشد و آموزش است حق دارم از فلاکتی که به بار آمده است بنالم و حرف بزنم.
همه معلمان به رشد عقلی و منطقی بچه ها اقرار کردند و گفتند که بچه های این دوره زمانه مثل خود ما نیستند که به آنچه هست و به آنها توصیه می شود اکتفا کنند. آنها یعنی دانش آموزان ما به فضای وسیعی به نام اینترنت متصلند که برایشان موقعیت های جدید را تعریف می کند. آنها پیش از موعد به برخی مفاهیم و مسائل دسترسی دارند و لذا توان بسیار بالایی برای راضی کردنشان نیاز است. توانی که در ید و قدرت این سیستم آموزشی نیست.
معلمان از تبعیض ها، فشارهای بیمورد والدین و خلع سلاح معلمان و از پریشانی و عدم تمرکز بچه ها حرف زدند. دانش آموزانی که در این هیاهوی سیاسی و اقتصادی راه رشد و یادگیری را گم کرده اند. در این وادی گم گشتگی ما به چه چیزهایی نیازمندیم؟ جامعه بدون سیستم آموزشی درست راه منجلاب را پیش خواهد برد. آیا غیر از این است؟