گفته شده که هر وقت کسی متعهد به کاری بشه، ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به کار میشن تا سنگی جلوش بندازن. فقط با این هدف که اونو از مسیرش خارج کنن. یا شاید هم آزمایشیه برای سنجش میزان تعهده فرد. این حرف در حد شنیده ها فقط عجیب به نظر میاد. اما وقتی در عمل با اون مواجه میشی یک واقعیت تلخه که باید بپذیری و تلاش کنی برای پیدا کردن راه حل . این داستان منه. منی که دو روز تعطیل پنج شنبه و جمعه ها رو مشغول انواع کارهایی میشم که تمام توانم رو هم مصرف می کنن. وقتی در مسیر خودشناسی هستی و با خودت و با احساسات درگیری این دیگه حتا یک واقعیت تلخ نیست. این ماجرا برای تو میشه مسیر رشد. تو تعهدات رو در سنگلاخی از موانع می بینی و با اشتیاقی که داری پیش میری.
امروز، یکصد و هشتاد و هفتمین روز از «چالش دویست روزۀ وبلاگ نویسی» ام است. یعنی نود و سه و نیم درصد از مسیر رو رفته ام. روزهایی که واقعا آسان نگذشت و من با تعهد از این مسیر عبور کردم. قبلن در باره این چالش متنی رو منتشر کردم. اگر دوست دارید بخونید اینجا گزارش عملکرد هفتاد روز فعالیت در چالش دویست روزۀ وبلاگ نویسی کلیک کنید.
راستش من خیلی خیلی از این واژه تعهد خوشم میاد. تعهد آدم را نرم و انعطاف پذیر می کنه. متعهد بودن به عکس با اراده بودن آدم را مهربان و خلاق میکنه. متعهد بودن مسیر رشد را هموار و خواستنی می کند. حتا همون اندک روزهایی که ننوشتم را دوست دارم. همان روزها، روزهایی بودن که اشتهای نوشتنم را تنظیم کردند.
در مسیر رشد و خودشناسی فهمیده ام که من زندگی شلوغی دارم. مخصوصن این دوره از زندگی ام که همه چیز قاطی شده است. نمی توان انتظار داشته باشم که آدم سه سال پیش باشم. من هستم، اما نه مثل گذشته. من هستم به روشی کاملا جدید. این بودنم را دوست دارم. بودنی متعهدانه و نه با اراده. وقتی بااراده بودم شلاق به دست بودم و بیرحم. الان که متعهدم آرامم، خلاقم و صبور و پرگذشت هستم. من عاشق اینطور آدم ها هستم.
سه چهار روزی میشه که قصد داشتم مرور کتاب بنویسم. دو سه ایده برای دو سه کتاب دارم. اما دریغ از وقت و فرصت مناسب. در این یادداشت آمده بودم که بگویم من برای هدف خاصم در چالش وبلاگ نویسی برنامه دارم اما زندگی شلوغم داستان را طور دیگری می چرخاند. من در این زندگی شلوغ و پرهیاهو متعهدانه در مسیر رشدم. به همین دلیل، هم شاد و خوشحالم و هم سپاسگزار.