روزهای سخت برای نوشتن

چند روز مهمان داشتم و مشغول امورات خانه و مهمان. در این مدت به یاد روزهای قبل افتادم که چقدر برنامه زندگی ام منظم و تعریف شده بود. مطالعه، نوشتن و سایر کارهایم زمان و ریتم مخصوص خودشان را داشتند. اما این دو سه روز من به همه کارها هم اگر می رسیدم به نوشتن و مطالعه نرسیدم.

آنوقت یاد حرف ویرجینا وولف افتادم که گفته بود یک نویسنده یک اتاق لازم دارد. من الان احساس می کنم فقط دردم با یک اتاق دوا نمی شود به ریتم متفاوتی از زندگی نیاز دارم. به ساعات زیادی مختص به خودم. به آرامشی هر چند ظاهری که به من اطمینان بدهد که می توانم در این مسیر بمانم. اما همه اینها رویاست. سرو صدا هست و زلزله هست. غم و اندوه هست. مهمان هم که حبیب خداست هست. اما این منم که با تمام این شرایط باید بنویسم. من را از نوشتن گریزی نیست. حتا وقتی در حضور مهمانم با خیال نوشتن نشسته ام.

دو روز دوری از این ریتم زندگی برایم سخت و دشوار گذشته است و این نشان می دهد که نوشتن عادت مهم زندگی من است.

شاید لازم است زندگی ام را بازطراحی کنم و جانمایی بس محکم تر برای نوشتن در آن در نظر بگیرم.

شاید همه اینها برای این است که اهمیت نوشتن در زندگی ام بیشتر شده است و نیاز به توجه بیشتر دارد.

هر چه فکر می کنم می بینم که من آدم پرمشغله ای هستم که در میان فهرست بلندی از امورات خودم را مکلف کرده ام که حامی نوشتن و متاب خواندن باشم. اتفاقا متوجه شده ام مه با همین نوشتن توانسته ام جای نوشتن را در زندگی پر مشغله ام باز کنم. حالا لازم است که بازم هم به مدد نوشتن جایگاه محکم تری برای نوشتن در زندگی ام باز کنم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *