تو شغل داری؟ مشغول چه کاری هستی؟ شغلت رو چگونه انتخاب کردی؟ استخدام کسی یا کارفرمایی هستی یا خویش فرمایی و خودت چرخ شغلت رو می چرخونی؟ شاید هم شغلی نداری و به قول معروف هنوز از هفت دولت دردسرهای شاغل بودن دوری و تنها دردت بی شغلی و بیکاریه. فرقی نمی کنه شاغلی یا نیستی، ببین این چیزایی که امروز میگم چقدر به دردت میخوره. خیلی از مردم حتا خود من تا همین چند وقت پیش فکر نمی کردم شغل آنقدری به خودشناسی و اینجور مسائل مرتبط باشه. اما الان به نظرم بخش مهمی از زندگی ما زندگی شغلی مونه که بیشتریامون این موضوع رو نادیده می گیریم. البته بعضی وقتا علتش اینه که فکر می کنیم در یک شرایط اجبار قرار گرفتیم و زورمون به خیلی چیزا نمی رسه و باید کوتاه بیایم و تحمل کنیم. اما این موضوع مهمه و تا روزی که زنده ایم دست از سرمون برنمی داره و بهتره هر چه زودتر بهش بپردازیم.
امروز با سوالی مواجه شدم که پرسیده بود، در زندگی تون کجاها به کم قانع شدید؟ یعنی کرکره ی توقع و انتظاراتتون رو پایین کشیدی و گذاشتن که هر جور که میخواد بگذره حتا اگر شما شاد و راضی نباشید. من کمی فکر کردم و دیدم توی شغلم اینطور شدم. کرکره رو تا نهایت ممکن پایین آوردم و انگار دیگه چیزی از زندگی شغلیم برام مهم نیست. زندگی شغلی من در سردترین روزهاش داره سپری میشه و من هیچ کاری براش نمی کنم.
یاد کتاب «شغل مورد علاقه من» نوشته آلن دوباتن افتادم. آلن دو باتن بنیانگذار مدرسه زندگی در یک سلسله کار زیبا و درخشان ارتباط بسیاری از موضوعات زندگی با آگاهی و خودشناسی رو بررسی و منتشر میکنه. این کتاب هم در مورد شغل همین مسیر رو طی کرده. یه روش جالب که در این کتاب توضیح داده شده توجه به لذات و علائق مون برای انتخاب شغل است. اونجا که گفتم فرقی نمی کنه شاغل باشی یا هنوز شغلی نداشته باشی به این علت بود که تغییر زمان ویژه و معینی نداره. من که 27 سال سابقه کار دارم به همون میزان می تونم از موضوع بهره ببرم که اون کسی که هنوز شغلی نداره. تنها تفاوتش اینه که کسی که تازه میخواد شغلی رو انتخاب کنه تجربه های شیرین تری رو خواهد چشید. برای همین پیشنهاد می کنم هر چه زودتر نسبت به این بررسی خودشناسانه در خودتون اقدام کنید.
آلن دو باتن در کتاب «شغل مورد علاقه من» به دوازده عامل توضیح دهنده علاقه ظاهری به شغل ها اشاره میکنه. 12 لذتی که ما در دوران کودکیمان تجربه کردیم و الان با یادآوریشون می تونیم بفهمیم که در کدوم حوزه ها بیشتر علاقه مند به ایفای نقش هستیم. البته اگر شما هم مثل من کودکی آنچنانی مثل کودکان این دوره و زمونه نداشتید نگران نباشید. من خلاقانه موضوعاتی که ذکر کرده بود رو به خاطرات تمام دوره زندگی ام بسط دادم. به یادم آوردم که کی و کجاها چنان احساسهایی رو داشتم. البته دوره کودکی به دلیل صاف و صیقل بودن فطرت و ذاتمون که هنوز از دیگران تاثیر نپذیرفته متقن تره. خب در ادامه من خیلی مختصر این 12 مورد رو مطرح میکنم. البته در کتاب توضیحات خیلی بیشتری داده شده که توصیه می کنم اگر مشتاق بودین کتاب رو بخونین. امیدوارم شما هم بتوانید به موضوع وصل شده و نتیجه ای بگیرین.
- لذت پول درآوردن: خاطرات مربوط به راه انداختن یه میز فروش دم در خونه و لذت بردن از اینکه خدمت به بقیه ارائه میدی. روی یه جعبه فرفره هایی که خودتون درست کردین یا یخ مک های رنگیتون رو گذاشتین و از اینکه دیگران می خرند و دیدن چهره خندان و شاد خریداران و رضایتشون تو رو شاد کرده.
- لذت زیبایی : زمانی که در چیدن سفره به والدین تون کمک کردین و از اینکه وسایل رو با سلیقه در جای مناسب قرار دادید خوشحال بودید. یا در سفر از اینکه به جای خوب و شکیل و زیبایی رفتین بیشتر از بقیه لذت بردین. یا در رستوران از نحوه چیدن میز توسط اونها خوشتون اومده و زیبایی کارشون رو تحسین کردین.
- لذت خلاقیت: از اینکه مسئله و موضوعی مطرح شده و نظر شما رو هم پرسیدن و ایده تون رو عملی کردن خوشحال شدین و همیشه تلاشتون این بوده که راه حلی برای موضوعات پیدا کنید.
- لذت فهم: از پرسیدن سوالات عجیب و غریب از والدینتون خسته نمی شدین. چرا به پرنده میگن پرنده و نه چیز دیگه یا دایناسورها چرا دیگه وجود ندارن و اینطور سوالاتی که دیگران گاهی نمی تونستن جواب شما رو بدن.
- لذت ابراز خویشتن: از اینکه اظهار نظر کردین خیلی خوشحال شدین و همیشه نظری برای ابراز کردن داشتین.
- لذت فناوری: به سردرآوردن از کار وسایل برقی و یا اسباب بازیهاتون علاقه داشتین. حتا گاهی اونا رو از هم پاشیدن تا از طرز کارشون سردربیارن.
- لذت یاری رساندن به دیگران: همیشه دوست داشتین به نحوی کمک حال دیگران باشین. از اینکه خواهر کوچکترتون رو بغل کردین تا مادرتون به آشپزیش برسه خوشحال شدین یا به خواهرتون که از جمع کردن لباس ها از روی بند رخت بیزار بود کمک کردین و از خوشحالی او خوشحال شدین.
- لذت رهبری: بیشتر از این که دستور بپذیرید بیشتر دوست داشتین که تیم و گروه و دوستانتون رو رهبری کنین. این نوع رهبری برای شما مفهومی بالاتر از رئیس بودن داشته شما می خواستین تاثیر گذار باشین.
- لذت تدریس: از درس دادن به دوستان و همکلاسی هاتون و حتا به خواهر و برادر کوچکترتون لذت بردین. از این به اونها در درک مطالب کمک کردین حس خوبی داشتین.
- لذت مستقل شدن: کارهاتون رو طوری ترتیب دادین که خودتون از پس انجامش بربیاین و از اینکه روی پای خودتون بودین خیلی حس خوبی گرفتین.
- لذت نظم: هر چیزی سر جای خودش براتون معنی داره. خیلی خوش خط و تمیز می نویسید. گاهی حتا به تمیزی و نظم در نوشتم آنقدر بها دادین که مفهوم رو از دست دادین صرفن برای اینکه از پاکن استفاده نکنین و منظم و تمیز نوشته باشین.
- لذت از طبیعت: وقتی به پبک نیک رفتین و در دامن طبیعت قرار گرفتین کاملا روحیه شما عوض شده و تونستین حس هاتون رو با حس های موجود در طبیعت هماهنگ کنید و لذت ببرید.
این دوازده مورد الزاما در هر کس و هر شغلی وجود نداره. شما باید بررسی کنید و ببینید که در شما کدوم یک از اینها پررنگتره. اون لذت یا لذت ها مال شماست و می تونه راهنمایی خوبی برای انتخاب شغلتون باشه. پس:
گام اول اینه که بیاین و از لذات گفته شده اونایی که مربوط به شماست رو انتخاب کنید.
گام دوم اینه که از بیشترین لذت به کمتری لذت موارد خودتون رو رتبه بندی کنید.
بعد بررسی کنید که اگر شغل دارید آیا در چارچوب این رتبه بندی امتیازی میاره؟ مطابق هست با لیست شما یا نه پرت افتادین و راه رو به خطا رفتین. اگر هم شاغل نیستین که از این روش استفاده کنید و برای خودتون یک فهرست اولویت درست کنید. در باره مشاغل و میزان تامین کنندگی اون ها در لذت های اولویت دارتون بررسی انجام بدین و شغلی رو انتخاب کنید که با علائق شما بیشتر مرتبطه.
وقتی شغل تون را بر اساس ذات و لذت درونی تون انتخاب می کنید اون دیگه برای شما صرفن یک شغل و یک راه کسب درآمد نیست. بلکه یک راه ارتباطه با خودتون و راهی که ارتباط شما با دیگران را معنی دار میکنه. داستان رسالت و این حرفها چیزی غیر از این نیست. به زور به خودتون القا نکنید که رسالت چیز عظیم و عجیب و غریبه که شما بهش نمی رسین. شغل شما اگر بر اساس علاقۀ شما انتخاب بشه میشه رسالت شما. شغل شما یعنی کاری که انجام میدین و میشه مدل بودن شما.