«به نظر می آید همچون کودکی، سرگرم بازی در ساحل بوده و گه گاه صدفی زیباتر از معمول یافته ام. در حالی که اقیانوسی عظیم از حقیقتِ کشف نشده پیش رویم گسترده است.» ایزاک نیوتن
قصه زندگی خیلی از ماها همین داستان است. از اقیانوس ناشناخته ها هرکدام ذره ای می آموزیم و چقدر دلمان خوش می شود. بعضی ها هم چقدر جوگیر می شوند که در این دنیا چیزی آموخته، کسی شده و جایی گرفته اند. تازه با این سرعتی که در گسترش علوم بوجود آمده هر روز با اقیانوس اقیانوس دانسته هایی مواجه می شویم که از کنترل آگاهی ما خارج می شوند. در این شرایط بر خلاف گذشته تنها راه پیشرفتن در مسیر دانستن محدود شدن و تخصص گرایی است. راه حلی که از خیلی وقت پیشتر آدم ها به آن پی برده و اجرایش کردند. اما این راه هم جز جدا کردن ذرات آگاهی از هم کاری نکرد.
به عقیده من از معایب این تخصص گرایی تاخیر در بهبود وضعیت زندگی انسانها و پیچیده تر کردن مسائل است. این موضوع به نظر من در حوزه پزشکی خیلی بیشترنمایان است. امروزه رابطه بین بیماری های گوارشی، قلب و عروق و برخی دیگر از بیماری ها با موضوع سرکوب احساسات و درد های عصبی به تایید رسیده است.
اما وقتی شما به پزشک متخصص گوارش مراجعه می کنید بدون ذره ای پرس و جو از وضعیت روانی و شرایط بیرونی زندگی تان تجویزهایی می دهد که فقط در محدوده تخصص خودش است.ممکن است دارویی آرامش بخش هم بدهد اما در بیان موضوع و مسئله برای بیمار هیچ مسئولیتی را به عهده خود نمی داند.
معتقدم بسیاری از بیماری ها با همکاری و تلفیق تخصص ها بهتر درمان می شوند تا به تنهایی و از نگاه تک بعدی. اما چه حاصل که هر کدام از ما در مقابل اقیانوسی از دانش و آگاهی قرار داریم که برای درک همه آن ها به چندین زندگی نیاز خواهیم داشت.