بعضی از تمرینات کارگاه تولید محتوا که توسط شاهین کلانتری برگزار می شود، ماهیت خودشناسی دارند. در این تمرینات که هدفشان آشنا کردن ما با خودمان است سوالاتی در حوزه های مختلف مطرح می شود. این سوال در تمرینی با عنوان “مصاحبه با شما” طرح شده و به خاطر اهمیتش تصمیم گرفتم کمی درباره اش بنویسم. البته که قصدم از این نوشتن بیشتر یادآوری به خودم است و دوست دارم در فرایند نوشتن به سرنخ های جدیدی برسم. همین امروز صبح بود که برای چندمین بار به جادو و معجزه ی نوشتن اعتراف کردم. امروز درباره موضوعی می نویسی و روزهای بعد شاهد گشایش درهایی به سمت نادانسته ها و ناشناخته های ذهنت می شوی. لذتی که این جادو به من داده باعث شد که امروز هم در مورد این سوال که ” الان چه احساسی داری؟” بنویسم.
در بحث خود شناسی این سوال خیلی مهم است. چرا؟ چون، برای جواب دادن به این سوال باید برگردی به دنیای اسرار آمیز درون خودت و جواب را کشف کرده و به زبان بیاوری. این سفر درونی ممکن است چند ثانیه بیشتر طول نکشد ولی اگر راهش را بلد نباشی از لذت این سفر و این کشف بی بهره خواهی ماند.
اغلب ما با طرح این پرسش از طرف دیگران مواجه شده ایم اما، ارزش این سوال وقتی که خودتان پرسشگر هستید خیلی بیشتر است. در مطالعات مربوط به خودشناسی پیشنهاد شده که برای دستیابی به پاسخی مناسب برای این سوال، چندین بار در طول روز در وضعیتی آرام قرار گرفته، چند نفس عمیق بکشید و سپس با تمرکز بر درون خود از خودتان بپرسید: “الان چه احساسی دارم؟”. اجازه دهید که ارتباط تان با حس های موجود برقرار شود. حس لحظه حالتان را دریافت کنید. در قسمت های بعدی، دلیل طرح این سوال را بیان خواهم کرد.
در مورد پاسخ هایی که به این سوال داده می شود باید گفت که هیچ پاسخی لزوما نه کاملا درست و نه کاملا غلط است. چون شما از دنیای درون خودتان خبری می آورید. دنیایی که جز شما کسی از زیر و بم آن خبر ندارد. ممکن است در حالی که اشک در چشمانت حلقه زده و غمگین به نظر میرسید جواب این سوال را حس شادی بدهید. من به عنوان شاهد بیرونی نمی توانم جوابتان را رد کنم چرا که می دانم حس عمیقی که شما در درونتان دارید شادی است. مگر اینکه فرق بین حس ها را ندانید و در واقع با نام و ماهیت حس ها آشنا نباشید. حال سوال این است که آیا ممکن است انسانی با حس های درونی خودش آشنا نباشد؟ این سوال نقطه عطف این بحث است و پاسخ به آن برای پی بردن به اهمیت سوال طرح شده ضروری است.
اما در مورد پاسخ ها باید بگویم که هیچ پاسخی نه کاملا درست و نه کاملا غلط است چون که شما از دنیای درون خودتان خبری می آورید. دنیایی که جز شما کسی زیر و بم آن را نمی داند. ممکن است در حالی که اشک در چشمانتان حلقه زده و غمگین به نظر می رسید جواب این سوال را احساس شادی بدهید. من به عنوان شاهد بیرونی نمی توانم جوابتان را رد کنم چرا که می دانم حس عمیقی که شما در درونتان دارید شادی است. مگر اینکه فرق بین حس ها را ندانید و در واقع با نام و ماهیت حس ها آشنا نباشید. حال سوال اینست که آیا ممکن است که انسانی با حس های درونی خودش آشنا نباشد؟ این سوال نقطه عطف این بحث است و پاسخ به آن برای پی بردن به اهمیت سوال طرح شده بسیار مهم است.
شاید شما هم با افرادی مواجه شده باشید که در موقعیتی واقعی نتوانسته اند حس واقعی شان را نشان بدهند مثلا، در مراسم عزاداری عزیزشان میخکوب شده و به مناظر اطراف خیره شده و از خودشان واکنشی درست ابراز نمی کنند. غالب این افراد می گویند که نمی دانند ناراحتند یا عصبانی؟ غمگینند یا متنفر؟ در واقع، گفته می شود این افراد به دلایل مختلفی با خود و احساساتشان قطع ارتباط کرده اند. شاید بپرسید پس چگونه زندگی می کنند. در چنین شرایطی، این افراد مثل یک رباط عمل می کنند که روی حالت خلبان خودکار کارهایشان را بدون فکر و احساس انجام میدهند. در واقع، اگر بدن را سخت افزار وجود و فکر و احساس را نرم افزار وجودمان بدانیم این افراد نرم افزار قوی و مناسبی برای ارتباط و درک خود و دیگران ندارند. پاسخ این افراد به این سوال همیشه غلط است چون وقتی ارتباط درست و موثری حتی با خودش ندارد؛ پس جوابی هم که به این سوال می دهند یک پاسخ مبهم یا اشتباه است.
تا اینجا تقریبا به تمام سوالات طرح شده پاسخ داده ایم. حالا وقت آن است که سراغ سوال اصلی مان برویم. قبل از ادامه مطلب به نظرم بهتر است درباره فکر و احساس کمی حرف بزنیم. افکار ورودی ها به ذهن ماست که حاصل حواس پنجگانه ی ما و حضورمان در بیرون است. البته با فرایندی بسیار پیچیده که شرایط بیرونی را با توجه به اطلاعات و تجربه های قبلی مان به افکار تبدیل می کند. هر فکر در ما احساسی به وجود می آورد. مثلن فکر وجود یک حیوان درنده در اینجا در ما حس ترس را تولید می کند. یا فکر کردن مکرر به یک ماده غذایی که دوست داریم به حس گرسنگی می دهد. در هر لحظه هزاران فکر در ذهن ما تولید می شود ولی برخی از این افکار تولید کننده احساسی در ما می شوند. بدینوسیله ما همیشه در چرخه ای از فکر- احساس درگیر هستیم. وقتی بدون توجه به خود و به اصطلاح ناخودآگاه درگیر این چرخه می شویم انگار که حاکمیت قلمروی درونی مان را از دست می دهیم و ما دیگر صاحب این خانه ی درونی خود نیستیم. اهمیت این سوال در خودشناسی در همین جا پیدا می شود. هر بار که از خودت می پرسی الان چه احساسی داری؟ یعنی خودت را به خودت وصل می کنی و از این طریق به حاکمیت درونی خودت می رسی. جواب این سوال مهم نیست که شادی باشد یا غم. ترس باشد یا رضایتمندی. اهمیت موضوع در اتصال شما به خودتان است. با این سوال مهم شما به نقطه درونی وجودتان که بسیار گرانبها و با ارزش است و منشا تمام نیک بختی ها و موفقیت ها و رسیدن به انسانیت واقعی تان است، متصل می شوید. حالا و در همین لحظه از خودتان بپرسید: “الان چه احساسی داری؟“
چند لحظه درنگ کنید. مرکز توجه تان را به سمت درونتان ببرید. صبر کنید تا پاسخ بیاید. هر حسی که دارید مبارک است. برای این اتصال به وجود مقدس تان خوشحال باشید. در دریای آرام وجودتان غرق شوید. این هماهنگی گوارای وجودتان باد. با پاسخ دادن به سوال “الان چه احساسی داری؟” شما پادشاه درون خود می شوید.