دوباره خوانی کتاب؛ آری یا خیر؟

به این موضوع فکر می کردم که اثر کتابهایی که خوانده ام بر زندگی من چه بوده است؟ من کتابهای زیادی خوانده و تلاش کرده ام پیشنهاد­­ ها و نکات کاربردیشان را به کار ببرم. اما مسئله ای که الان ذهنم به آن مشغول شده این است که چرا بعد از مدتی از اجرای آنچه  آموخته ام دست می کشم. چرا با وجود مفید بودن و اثرگذار بودن آن کتاب ها نمی توانم آن ها را در متن زندگی ام به عنوان یک قالب تعریف شده و همیشگی دربیاورم. با این نگاه به موضوع کتاب خوانی کمی احساس سرخوردگی کرده و اینطور فهمیدم که زمان هایی که صرف خواندن چنان کتاب هایی کرده ام را از دست داده ام. توجهم به این موضوع را یک موضوع خودشناسانه می دانم. می فمم که من به آنچه انجام می دهم و نتایجی که بدست می آورم آگاه هستم. این آگاهی کمک می کند هوشیارانه تر اقدام کنم. 

فکر کردن به مسئله یک قسمت از موضوع رشد است و پیداکردن جواب مسئله و راه حلهایی برای اصلاح آن قسمت مهمتر آن مسئله است که هر کسی باید به روش خودش به آن برسد. یکی از روش های موثر در یافتن این راه حل ها پرسیدن سوال است. اینکه با سلسله ای از سوالات موثر بتوانی موضوع را در درون خود واکاوی نموده و بعد از دیدن گره کار برای گشودن آن گره راهی عملی پیدا کنی. با توجه به تفاوت های اساسی که در ساختار ذهنی ما انسانها به دلایلی چون تفاوت های محیطی، فرهنگی و … وجود دارد مسلم است که راه حل هایمان برای همدیگر قدری  ناهمگون و ناسازگار باشد و هر کسی لازم باشد راه حل خاص خودش را پیدا کند.

موضوع ناکارآمدی مطالعه کتاب ها و اثر گذاری آنها در زندگی خودم را به جهت مطالعه سطحی یا سریع آنها دیدم. احساس کردم که نیاز دارم کتابهایی که انتظار دارم اثر عمیق تری بر زندگی من بگذارند را در زمان مناسب و دوره طولانی تری مطالعه کنم. در این خصوص متوجه شدم که خواندن یکباره چنین کتابهایی به هیچوجه موثر نیست و بایستی برای دوباره خوانی آنها برنامه مشخصی داشت.

توصیه عملی که از دیگران شنیده ام این بوده که در صورت نیاز به دوباره خوانی کتابی آنرا به امید وقتی در آینده به کنار نگذارید و به محض رسیدن به صفحه آخر، دوباره خوانی آن را شروع کنید. این توصیه ممکن است برای برخی کتابها عملی نشده و نتیجه دلخواه را ندهد؛ هر چند  هم که بی اثر نخواهد بود. تجربه من در این زمینه کمی متفاوت با توصیه مذکور است. کتابی را که تقریبا هشت نه ماه پیش خوانده بودم را کنار گذاشتم. احساس می کردم که توشه چندانی از این کتاب برنگرفته ام. در فاصله این هشت نه ماه من کتاب های بیشتری مطالعه کردم که البته به جز یک مورد از آنها هیچکدامشان به طور مستقیم مرتبط با موضوع کتاب مذکور نبودند. همچنین در این مدت دوره هایی شرکت کردم که به نوعی مرا با موضوع کتاب آشناتر می کرد. باز هم توضیح لازم است که هدف و موضوع اصلی این دوره ها موضوع خاص آن کتاب نبود. اما انگار تمام این اتفاقات برای پخته تر شدن ذهن من و آمادگی ذهنی ام برای دریافت بهتر پیام این کتاب  لازم بوده است. الان که برای بار دوم مشغول خواندن این کتاب هستم بسیار بیشتر از آن لذت می برم.

 

رولف دوبلی در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» گفته : کمتربخوانید، ولی دوباره بخوانید. این ایده دوباره خوانی کتاب ایده ای مختص به عصر حاضر نیست. به یاد دارم در کتابهایی که درباره  ابن سینا نوشته شده ذکر کرده اند که برای چندمین بار کتاب ها را می خوانده و حاشیه نویسی می کرده است. یکی از خواص دوباره خوانی اینست که متناسب با سطح گستردگی ذهنی و وضعیت روحی در زمان مطالعه برای خواننده مطلب جدید و قابل درک دارد. 

 

به هرحال، نتیجه این تفکر و ارزیابی برای من این شد که کتابها را باید گشوده نگه داشت و در صورتی که مفهوم این کتاب ها به نظر سخت می آید تاکید بردوباره خوانی و صرف زمان برای آنها بیشتر است. مگر اینکه موضوع یا مشکل فرد با کتاب عدم علاقه به موضوع و هدف آن کتاب باشد که این مسئله ای دیگر و راه حل  دیگری را می طلبد. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *