جمله زیبایی از ویلیام جیمز نقل شده است که می گوید:
ژرف ترین اصل در سیرت بشر، آرزوی او برای درک شدن و قدردانی است.
این که در بنیاد ما انسانها میل و اشتیاق شدیدی به درک شدن و قدردانی وجود دارد، استثنا پذیر نیست. یعنی من دوست دارم که درک بشوم و تو هم دوست داری. به طور قطع شخص سوم در ارتباط با من و تو هم این میل و اشتیاق را دارد که درک بشود و از کارها و حتی اگر کاری نمی کند صرفا از حضورش قدردانی بشود.
کمی به دور و برمان نگاه کنیم، چقدر توسط دیگران درک می شویم؟ به طور کلی منظورمان از درک شدن چیست؟ آیا این خواسته و میل به درک شدن از من تا تو یکی است؛ یعنی با همه افراد با یک روش و مقیاس مشخص می توان رفتار نمود تا نشان داد که درکش می کنیم؟ آیا درک کردن همان همدلی است؟ آیا وقتی درک می کنیم مثل این است که قدردانی کرده ایم، یا قدردانی در کنار درک کردن معنی می دهد؟
این جمله پر معنی بیش از صد سال پیش بیان شده است. با مقایسه شرایط آن زمان با شرایط کنونی می توان گفت که در اصل محتوا تغییری حاصل نشده و تمام پیشرفت های بشری این خلاء درونی را پر نکرده است بلکه صرفا شکل و طرز نگاه به آن می تواند متفاوت تر شده باشد. در دنیای مدرن امروز، انسان مغرور از تکنولوژی هنوز دربند چنین آرزویی دلپذیر است. این که درک بشود و به هر طریقی مورد قدردانی قرار بگیرد. وقتی چنین میل و اشتیاقی در درون خودم می بینم حضورش را در دیگران هم باور می کنم و تلاش می کنم از امروز به بعد با درک و همدلی دیگران از برکتی که وجودشان در زندگی من دارد سپاسگزاری کنم.