درس هایی که از چالش نوشتن آموختم

یکی از اهداف مهم 1401 من حضور بیشتر در فضای وبلاگ نویسی و ارتقاء وضعیت سایتم است. این سایت را اسفند 1399 طراحی کرده ام اما مشغله های گوناگون از قبیل موضوعات مربوط به کار و زندگی باعث شده بود که این خانه ای که ساخته ام را فراموش کرده و صرفا گه گاهی در آن حضور داشته باشم. این حضور ناقص نه تنها مایه شادی و رضایت من نشد که خودش به عنوان باری سنگین تر بر سایر بارهای بر دوشم نشست.

در واقع من این سایت را در دوره ی نویسندگی خلاق و به پیشنهاد آقای شاهین کلانتری که بسیار بر انجام این کار اصرار دارند طراحی کردم و می خواستم از این تجربه برای رشد و پیشرفت مهارت نوشتنم استفاده کنم. خب، پرواضح است که حضور غیر مستمر و نامنظم باعث نشد که من به اهمیت چنین پیشنهادی پی ببرم. این شد که در شروع سال جدید، دقیقا در روزهای که هنوز گرمای اشتیاق پی گیری اهداف سال جدید را در وجودم حس می کردم، تصمیم گرفتم که خودم را وارد یک چالش با نام “چالش نوشتن در سایت” کنم.

همین که نوشتم چالش چیزی در درون به جوش و خروش آمد که آیا می دانی چالش را با چه هدف و معنی به کار بردی؟ آیا در مورد همین واژه چالش به قدر کافی می دانی؟ این سوالات مرا به سوی اینترنت کشاند تا قبل از ادامه متن، برای این سوالات پاسخی پیدا کنم. جالب بود که در فرهنگ دهخدا، چالش را این طور معنی کرده است: رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند.

اما در واژه نامه آزاد چالش به معنی درگیر شدن در بحث یا موضوع است و به چالش کشیدن: جدل و تلاش برای نفی ادعاهای طرف مقابل در کارزار. باقدرت کلامی، خود را برتر جلوه دادن، در برابر خودنمایی و قدرت نمایی حریف در میدان جنگ یا مکالمه  دشمنانه.

و البته مقاله ای خواندم که دغدغه اش به کارگیری اشتباه این واژه در محاورات امروزیست که در این مقاله نوشته است مردم تلقی می کنند که منظورشان از چالش همان challenge  در انگلیسی است که این برداشت اشتباه است و اصولن دو تا معنی کاملا متفاوت هستند. چالش یک واژه مثبت است در حالی که challenge در انگلیسی یک واژه منفی. همین جا با خودم روراست شدم که ببینم در این هدف من با خودم چند به چند هستم و هدفم از به کار گیری واژه چالش در این جا چه بوده است. وقتی با راستی با خودم مواجه شدم دیدم که من این واژه را با نگاهی مثبت و به منظور مبارزه ای مثبت برای ایجاد بستری برای رشد و توسعه فردی ام به کار برده ام و در واقع در برابر امر نوشتن که برای من کاری دشوار می نموده خودم را وارد مبارزه ای مثبت کرده ام تا توانایی های نوشتنم را افزایش بدهم. حالا که به این روشنی و وضوح رسیدم خوشحالم که بگویم این دقیقا همان درسی است که من از پانزده روز وبلاگ نویسی آموختم و دوست دارم آن را با شما به اشتراک بگذارم.

گذشته از مواردی چون کمک به خودشناسی و رضایت درونی، ارتقاء وضعیت آماری سایت که البته نتایج بسیار ریز و جزئی این کار بوده اند، می خواهم از موارد دیگر که به عنوان درس های اصلی این اتفاق برایم روشن شده است، حرف بزنم.

اولین موضوعی که مدام به ذهنم خطور می کند، اهمیت داشتن موضوع و دیدگاه برای بلاگر شدن است. در این چند روز من مدام با این موضوع دست و پنجه نرم می کردم که درباره چه چیزی بنویسم. در باره چه چیزی بنویسم را که پیدا می کردم در دنیای دیدگاهی برای نوشتن گم می شدم و حالا متوجه می شوم که نداشتن دیدگاه از نشناختن خود در درجه اول و عدم شناخت از مخاطبم در درجه دوم نشات می گرفت. خودم را نمی شناسم چون دقیقا نمی دانم مهمترین خواسته و هدفی که باید برایش زنده بمانم و بنویسم چیست و مخاطب را نمی شناسم، شاید به این دلیل که در دنیای خودم غوطه ورم و نیازهای مشترک مان را نمی دانم. در ضمن به نقش پررنگ مطالعه عمیق و دقیق برای پیروزی در این میدان پی بردم. متوجه شدم خوب و با کیفیت که بخوانی به همان نسبت خوب و با کیفیت می نویسی. توجه ام به ارتباط عمیق و تنگاتنگ خواندن و نوشتن – موضوعی که ظاهرا می دانستمش ولی در عمل تجربه اش نکرده بودم – مرا به این واداشت که از این به بعد استراتژی مطالعه موثری را تدوین کنم.

در یک کلام خلاصه کنم، این چالش یعنی این دعوت به مبارزه خودم به نوشتن – یا همان امر دشوارم – برای رشد توانایی هایم در آن زمینه به من فهماند که من به استراتژی کارآمد و دقیقی برای تولید محتوا  نیاز دارم. با تدوین این استراتژی خواهم دانست که چه بنویسم، چگونه بنویسم و برای چه کسی بنویسم.

البته که مبارزه سختی بود. بعضی روزها واقعا نمی توانستم آن را انجام بدهم ولی با تکیه بر قدرت اراده و پشتکارم پیش رفتم و خیلی مهم است که همین جا از خودم برای داشتن چنین ویژگی، خشنود و سپاسگزار باشم. حال که به پایان این هماوردطلبی با خود رسیده ام با این حس زیبا مواجه ام که خانه ای دارم به این زیبایی که می تواند کنج تنهایی هر روزم باشد تا در آن هر روز بنویسم و از نوشتن لذت ببرم. از درسی که آموخته ام و تجربه ای که بدست آورده ام برای ادامه راه نوشتن استفاده خواهم کرد و تلاش می کنم که با تمام وجودم از این تجربه برای داشتن استراتژی محتوا و شکوفایی این سایت استفاده ببرم.

2 thoughts on “درس هایی که از چالش نوشتن آموختم

  1. محمدرضا کریمی says:

    سلام، چقدر نتایجی که نوشتید برای چالش عالی بودند و خود نتایج چراغ راه هستند.
    چه سوالات خوبی
    درباره چه چیزی بنویسم؟
    برای چه کسی بنویسم؟
    چگونه بنویسم؟
    چطور استراتژی مطالعه موثری داشته باشم؟
    استراتژی محتوا چست؟

    این ها سوالاتی است که از مقاله شما متوجه شدم و مطمن هستم اگر برایشان یک فایل ورد ایجاد کنید یک مقاله از هر کدامشان برای سایت ایجاد می شود و در دل خودشان بازهم سوالاتی ایجاد می شود که بازهم همان ها می شوند مقالات بعدی

    • مدیر سایت says:

      سلام دوست عزیز، بله سوالاتی خوبی بود که با اینکه تئوریکی از لابه لای حرف های دیگران و نوشته های کتابها و مقالات اونهارو می دونستمشون اما در حین اجرا ضرورتشان را خیلی حس کردم و برام روشن شدن. این هم بیان دیگری از همون عبارت معروف “دو صد کرده چون نیم کردار نیست” است. ممنونم از حضورت. برات آرزوی موفقیت دارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *