داستان این فیلم که در ابتدای فیلم هم تاکید می شود برگرفته از یک داستان واقعی است، درباره ی مردی است به نام “تونی واللونگا” که نژاد دو رگه ایتالیایی- آمریکایی دارد. واللونگا در شهر نیویورک به عنوان بانسر (دربان کلوپ ها و باشگاه های) فعالیت می کند. مدل شخصیتی تونی در کار مقتدرانه و خودجوش است. او بر اساس همین نوع شخصیت کارش را خیلی دقیق و جدی انجام میدهد. در ضمن یک باور بسیار نژاد پرستانه دارد و بین دوستان و اقوام کاملا جا انداخته که از سیاه پوست ها متنفر است.
واللونگا از طرف یک موسسه کاریابی، نامه ای دریافت می کند. از طریق همین نامه می فهمد دکتری به نام”شرلی” درخواست کرده که می خواهد او را ببیند و خواسته که او راننده ی شخصی اش باشد. نزد دکتر شرلی می رود و در کمال تعجب می بیند که او یک مرد جوان سیاه پوست آفریقایی تبار است که در خانه ای مجلل زندگی می کند. دکتر شرلی به تونی می گوید که بسیار تحقیق کرده تا بالاخره توانسته آدمی مثل او را پیدا کند و مطمئن است که او برای کاری که پیشنهادش را خواهد داد مناسب ترین است. پیشنهاد دکتر شرلی این است که برای مدت هشت هفته ای که او در سراسر آمریکا تور موسیقی برگزار می کند؛ تونی به عنوان راننده شخصی و بادیگارد همراهی اش کند. مبلغ قرارداد را هم طوری تعیین کرده که تونی تقریبا برای رد این قرارداد بی دفاع می شود و علیرغم انتظار همسر و دوستانش این قرار داد را می پذیرد. او همراه این مرد جوان سیاه پوست که یک هنرمند و نوازنده معروف پیانو است، راهی سفری هشت هفته ای می شود. سفری که پر از ماجراها و اتفاقاتی است که باعث می شوند باور نژاد پرستانه تونی نسبت به سیاه پوست ها تغییر کرده و در نهایت به عنوان مدیر موسسه موسیقی دکتر شرلی استخدام شود.
امیدوارم اگر فیلم را ندیده اید برای دیدنش وقت بگذارید و لذت هم ببرید.
پی نوشت:
- تم یا موضوع اصلی این فیلم می تواند تبعیض نژادی یا نژاد پرستی باشد. این پر رنگ ترین موضوعی است که بیننده در جریان اتفاقات فیلم، مدام با آن برخورد می کند. اما می توان موضوعات دیگری را هم در متن فیلم دید مثل دوستی و صمیمیت و حتی سرنوشت چرا که آنچه تونی در برابر آن مقاومت می کرد یعنی تنفر از سیاه پوستان او را به جایی رساند که به واسطه کار با یک سیاه پوست در موسسه ای معروف و با سیاه پوستی معروف کار کند و نامش به عنوان مدیر برنامه موفق این موسسه ماندگار بماند.
- این فیلم را پیتر فارلی کارگردانی کرده و گفته می شود یکی از نویسندگان فیلمنامه، پسر تونی واللونگا است که بر اساس خاطرات پدرش متن را نوشته است.نقش تونی واللونگا توسط ویگو مورتنسن و نقش دکتر شرلی توسط ماهرشالا علی ایفا شده است.