کتاب “مزرعه حیوانات” نوشته جورج اورول روی قفسه کتابها است. چند ماه پیش این کتاب را گذاشتم جلوی چشمم که جزو لیست مطالعه ام باشد. ولی نشد. حالا، حس می کنم ته ته دلم کنار این باور قدیمی که ” هر چیزی قسمتی داره” یک تیک زده ام. چند روزی است که یک ایده برای شروع یک چالش ذهنم را به خودش مشغول کرده است. راه می روم، حرف می زنم، توی خانه یا توی اداره و خلاصه در تنهایی و در جمع فقط به آن ایده فکر می کنم. بین حالتی از ترس و شوق معلق هستم. راهی جز امتحان کردن مغز این ایده نمی بینم. در خلوت خودم نشسته ام و چشمانم را در فضای اتاق می چرخانم. خودنمایی این کتاب در یک ردیف از قفسه کتابها را از درونم حس می کنم. با همین شروع می کنم!
یک شب در یک مزرعه که متعلق به آقای جونز است و این مرد به دلیل مشکلات سر راهش از ادامه روند کار موثر در مزرعه اش دلسر شده و رو به خمارآلودگی آورده، حیوانات تصمیم می گیرند که دور هم جمع بشوند و به خواب عجیب یکی از هم طویله ای هایشان گوش بدهند. خوک پیر این مزرعه که می گوید چند ماه بیشتر زنده نیست قبل از گفتن خوابش مقدمه ای از کودکی اش و سرودی که مادرش می خواند را می گوید که از قضا لحن و متن این شعر به مذاق همه خوش می آید و خیلی از حاضرین درجا یادش گرفته و حتی حفظش می کنند. در این مزرعه چند تا خوک، اسب، مرغ، غاز، موش، گربه و سگ وجود دارند.
داستان از آنجا شروع می شود که این خوک پیر در حال مرگ به دوستانش یادآوری می کند که آدم ها به آنها ستم می کنند و آنها آزاد نیستد و توسط آدم دوپایی که خودش هیچ تولیدی ندارد، مورد استثمار قرار دارند. بعد با توصیه دوستانش به خلاصی از دست این موجود ستمگر و رسیدن به آزادی به یک عبارت ساده ولی جامع می رسند که می شود شروع یک شورش و تحول در داستان زندگی حیوانات این مزرعه. آن عبارت این است “همه حیوانات خوب هستند و همه انسانها بد هستند.” شورش اتفاق می افتد و آقای جونز و زنش از مزرعه فرار می کنند و …
در پایان داستان دوباره وضعیت زندگی حیوانات مرزعه بعد از آن همه کشمکش و حوادث و سختی های بسیار می شود مثل روز اول و شاید کمی بغرنج تر و پر ابهام تر.
جورج اورول که یک نگاه سیاسی در موضوعات داستان هایش دارد از جمله رمان” 1984″ می خواهد بحث های بسیار مهم اجتماعی و سیاسی را در قالب داستان و رمان به خوانندگان منتقل کند. اورول این داستان را از زاویه دید سوم شخص دانای کل نوشته و در انتخاب شخصیت های داستان بسیار هوشمندانه عمل نموده است. خوک ها را به عنوان عامل شروع شورش و پایان رقت انگیز داستان به بازگشت حیوانات به دوره ای بدتر از دوره ی اولیه زندگیشان انتخاب کرده. خوک حیوانی باهوش و پرطمع است. یا نقش اسب ها و سگ ها و کلاغ و سایر حیوانات در داستان با ظرافت خاصی انتخاب شده است. بنابراین شخصیت سازی داستان حس خوبی به خواننده می دهد. فضا سازی داستان و توصیف هم بسیار دقیق و عالی است. تا فصل ششم داستان به شکلی پیش می رود که خواننده می تواند به طور شخصی حدس بزند که هدف اصلی داستان بیان چه موضوعی است یا به عبارتی لایه زیرین داستانی در لباس حیوانات را حدس بزند ولی در فصل ششم به کلماتی مانند سیاست، وضع قوانین به صراحت اشاره می کند که به نظر من بهتر بود از واژه های نزدیک ولی غیر عموم تری استفاده می شد تا همچنان مستور ماندن عصاره هدف زیر لایه بیان نویسنده حفظ می شد. با این حال، در این داستان وضعیت زندگی اجتماعی و سیاسی انسان فارغ از موقعیت جغرافیایی زندگی آنها به خوبی بیان می شود.
جورج اورول در این داستان، با ظرافت تمام همه رنج های بشری را نشات گرفته از نادانی و جهل آنها می داند و به طرز اعجاب انگیزی عنوان می کند که آنهایی که می دانند و از نعمت باسواد به مفهوم اطلاع یافتن برخوردارند به واسطه کمی هوشیاری زودهنگام شان بر دیگران مسلط می شوند. به زیباترین شکل ممکن روند ایجاد یک انقلاب با والاترین هدف ها مثل هدف اولیه شورش در این داستان که ” رها شدن از گرسنگی و شلاق ” بود را از طریق برابری های اولیه، اصول و فرمان ها، تا سانسورها و مغشوش کردن خبرها برای انسجام افکار عمومی به نفع پیش برنده های انقلاب، القاب سازی، کوته بینی های سیاستمداران و روابط بین المللی و … را تا بی حسی های ثانویه و در نهایت بازگشت به ضلالتی بیشتر از قبل بیان می کند. نویسنده این وضعیت را با تک خال در پاسور به خوبی نشان می دهد که ….
موضوع این داستان برای گروه های سنی پایین که موضوع روابط سیاسی و اجتماعی را به خوبی لمس نکرده اند مناسب نیست اما برای افرادی که به مباحث جامعه شناسی و سیاسی علاقه مند هستند بسیار دلچسب می باشد.