در مورد شغل و کار کردن موضوع کارمندی رو انتخاب کردم. دلیلش هم اینه که یک جورایی با اون آشنا هستم. حقیقتش روال به خصوصی رو برای بحث ها تعریف نکردم و برای همین امروز به نظرم رسید درباره محیط کار کارمندی و رابطه اش با روان و سطح استرس افراد حرف بزنم. در محیط های اداری اغلب، کارمندان پایین تر از سطوح مدیریتی تاثیری در چگونگی اجرای کارها و سلسله اتفاقات در محیط ندارند و به نوعی فقط تاثیر پذیر هستند. این مطلب را می توانم با مثال عوض شدن مدیران و اثری که این تعویض در روحیه و نحوه عملکرد کارمندان داره روشن تر کنم.
اول از هر چیز باید یک دسته بندی از مدل های رفتاری مدیران ارائه بدهم بعد در مورد اینکه چطور بر روان کارمند اثرگذاری می کند حرف بزنم. مدیران یا خیلی ریزبین و سخت گیر هستند و به قولی از آنهایی هستند که برای کوچکترین کار هزار تا ایراد بنی اسرائیلی می گیرند، یا بسیار تسهیل کننده و تفویض کننده هستند و آسایش خودشان را ارحج دانسته و تمام مسئولیت کار را کارمند واگذار می کنند و یا چیزی بین این دو طیف یعنی آدمی که همپا با کارمند مسیر را طی می کند که البته این دسته بسیار نتیجه گرا هم هستند.
فرض کنید ماجرای عوض شدن مدیر به این شکل اتفاق بیفتد که مدیر آسان گیر و تسهیل کننده از سیستم خارج شود و مدیر سخت گیر و ریزبین جانشین او شود. خب، کارمند بیچاره یک سیستم مکانیکی نیست که تنظیماتش را بتوان به سرعت با این حد از تغییرات هماهنگ نمود. بنابراین، در فاصله زمانی که مدیر شروع به افشای خواسته و روش کارش می کند تا زمانی که کارمند از عادات قبلی خارج می شود و با مدل جدید تنظیم می شود دوره ای پر از استرس و فشارهای عصبی گاها شناخته شده و گاه ناآشنا را تجربه خواهد کرد. این موضوعی است که به نظر من در سیستم اداری کشور ما هرگز مورد توجه نیست. این طرز نگاه مکانیکی به کارمندان در دراز مدت آسیب های جدی بر او وارد می کند. کسی که شرایط توصیف شده را تجربه کرده باشد دقیقا می داند که مسئله چیست. هدف من این است که برای این موضوع راه حل بهینه ای را پیدا کنم.