به طور خلاصه در مورد طرح سه خطی این داستان فیلم می توان گفت که مردی حدودا 46 یا 47 ساله که صورتی استخوانی، موهایی جو گندمی که گرایش شان به سفیدی بیشتر است و اندامی لاغر و استخوانی دارد زمانی که در حال بازگشت به خانه با خودروی خودش که یک پژوی 505 سفید رنگ است می باشد دچار حادثه ای می شود. او با شخصی تصادف کرده و وقتی از ماشین پیاده می شود تا موضوع را بررسی کند با جسد مرده آن طرف که از دید بیننده فیلم معلوم نیست زن است یا مرد مواجه می شود. این اتفاق باعث تشویش ذهنی مرد شده و سبب می شود در ذهن او زمان روی لحظه ای که فرد مرده را دیده است ثابت بماند و …
من با هدف پیدا کردن طرح داستان ها، فیلم می بینم و در واقع بررسی من از موضوع فیلمی که دیده ام از دیدگاه نویسندگی است. ضمن اینکه من در جریان تماشای فیلم می توانم حدس بزنم که نویسنده داستان در متن خودش به چه چیزهایی اشاره کرده است. در جریان دیدن فیلم به قدرت جزیی نگاری نویسنده هم دقیق می شوم و این نکات را در لا به لای جریان فیلم می بینم. خب، مزیت این روش اینست که من تفاوت بین یک فیلم و یک داستان متنی را هم متوجه می شوم. البته تمام این می بینم و متوجه می شوم ها را خودم به خودم امتیاز می دهم و چون تحت تعلیم کسی نیستم احساس می کنم که چیزهایی که می بینم و متوجه می شوند به نوعی درست است مگر اینکه در جایی یا توسط عزیزی نکات اشتباه به من تذکر داده شود.
در خصوص جزئی نگاری ها این فیلم می توانم به صحنه های اول فیلم که از زاویه دو تا چراغ جلوی گربه ای شکل و روشن خودرو شروع می شود و من بیننده مدل ماشین را حدس می زنم تا چهره نگران و مضطرب تنها بازیگر فیلم که نشان از یک اتفاق شوکه کننده دارد تا نشان دادن تابلوهای بزرگراه و مسیری که قهرمان فیلم آن را طی می کند، اشاره کنم. ریز به ریز جزئیات روی داشبرد جلوی خودرو با تمرکز بر ساعت آن که در ابتدا روی 11 و 39 دقیقه بود و لحظه ای که راننده فرد مرده را دید ساعت به 11 و 40 دقیقه تبدیل شد و همین جا موضوع فیلم برای بیننده تا حدودی لو رفت.
به نظرم پیرنگ داستان این فیلم می تواند دگردیسی یا تغییر باشد که من دقیقا نمی دانم به کدام یک نزدیک تر بود. اما از آن جا که در جریان فیلم بعد از این که راننده تصمیم به ترک محل حادثه گرفت و صحنه را ترک کرد و رادیوی ماشین را روشن نمود تمام جزئیات مربوط به موج رادیو و ساعت که به گفته مجری رادیو 12 نیمه شب بود و این نگاه که ساعت خودرو و مچی راننده روی ساعت مرگ آن شخص مورد تصادف ثابت شده بود و برگشت قهرمان داستان به صحنه اولیه و دیدن یک قرص روی زمین و حس دردناک تباه شدن خودش همه و همه ذهن مرا به سمت پیرنگ تغییر بیشتر هدایت می کند.
یازده و چهل دقیقه در ژانر فیلم کوتاه داستانی و به مدت 8 دقیقه بود. جزو فیلم های تک پرسوناژ با بازیگری کاظم سیاحی است که در این مدت کوتاه توانسته بود موضوعی را با تمام جزئی نگاری هایی که اشاره شد به تصویر بکشد. این فیلم کوتاه به نویسندگی و کارگردانی فتاح مینوبخش برنده سه تا جایزه به شرح زیر می باشد: برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره کراندو اسپانیا، برنده جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره پنج قاره فیلم کوتاه و برنده جایزه بهترین فیلم فوقالعاده از جشنواره پنج قاره فیلم کوتاه بوده است.