داستان فیلم در مورد زن و مرد جوان هنرمندی است که 10 سال از زندگی مشترکشان گذشته و الان در حال جدایی هستند. فردا نوبت دادگاه دارند و بنابراین امشب، آخرین شبی است که در این خانه در کنار هم سپری می کنند. در شروع فیلم زن در تراس خانه یشان ایستاده –درحالیکه صدای باران می آید- و به تراس ساختمان روبرویی خیره شده و به زنی که در آن تراس در حال سیگار کشیدن و مطالعه است نگاه می کند و در ذهنش این جملات را زمزمه می کند:
لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد. پروازی نه، گریزگاهی گردد. آی عشق،آی عشق، چهره آبی ات پیدا نیست. و خنکای مرهمی بر شعله زخمی. نه شور شعله بر سرمای درون.
بعد به اتاق می رود و آخرین خط داستانی که در حال نگارش آن است را می نویسد:
و زن برای آخرین بار به همه آنچه پشت سر گذاشته بود، خیره شد.
از این جا به بعد ماجراهای آخرین شب زندگی مشترک شروع می شود و من قصد ندارم تمام فیلم را تعریف کنم. آنچه از این فیلم برداشت کردم اینست که این شب آخر برای هر دو به سختی می گذرد. برای هر کدامشان به نوعی و به دلیلی. مرد که شروع کننده داستان جدایی بوده الان تمایل بیشتری برای برگشتن ورق جدایی و ادامه زندگی مشترک نشان می دهد. اما، زن که به ناخواسته در مقابل این موقعیت قرار گرفته برای جدایی به دلایلی که در ذهن دارد مصرتر است و تلاشی نمی کند. هر چند نمی شود گفت که تلاشی نمی کند. چرا که، سیما با وجود ناراحتی و تاثرش در بازی شرکت کرد، حرف دلش را هم زد ولی مرد در دنیای دیگری بود با خط فاصله ای که در پایان فیلم متوجه آن می شوید.
زن فیلم یعنی سیما در لابه لای حرف هایش به موضوع بچه که یک توافق قدیمی بوده و مرد بدون توجه به نیاز های به روز شده و جدید زن بر آن هنوز توافق داشت، اشاره کرد. به اینکه حتی نتوانستن ادای خوشبخت ها را در بیاورند چون نمی دانستند خوشبخت کیست و به قول او تجربه اش نکرده بود. در کل حرف های همدیگر را درک نمی کردند و هر کدام در دنیای خودشان سرگردان بودند.
آن شب با تمام سختی هایش با طلوع خورشید به صبح فردا وصل شد. فردا، وقتی زن به تراس ساختمان روبرو نگاه کرد پرده توری آن خانه را افتاده دید. همان زن در تراس بود و به گلدان ها آب داد، سیگار می کشید ومطالعه کرد.
در پایان فیلم افتاده شدن پرده توری این برداشت را برای من بوجود آورد که در زندگی های مشترک و روابط بین زوجین اختلافات بسیار جزیی در حد نازکی یک پرده توری منجر به فاجعه و گسست روابط عاطفی می شود.
هر دو بازیگر که خانم سوده ازقندی در نقش سیما و مجبتی فلاحی در نقش مانی ایفا نقش می کنند، نقش خودشان را بسیار عالی بازی کردند. فضاسازی فیلم بسیار متناسب با موضوع بود و دیالوگ های کوتاه اتمسفر سنگین این فضا را به خوبی نمایان می کردند. من از دیدگاه چارچوب یککک داستان کوتاه به فیلم نگاه کردم. پیشنهاد می کنم حتما فیلم را تماشا کنید. برای شما هم نکته خودش را خواهد داشت.