امروز، به ذهنم رسید که با وجود تعداد بسیار زیاد کتاب های کاربردی چقدر قابلیت استفاده بهینه از آنها در ما وجود دارد. همانطور که میدانید کتابهای تشریحی را به دو دسته نظری و کاربردی تقسیم می کنند. من قصد ندارم که در این یادداشت شرح مفصلی از این موضوع و این نوع طبقه بندی را بیان کنم. هدف من آشنایی با و تمرکز بر استفاده بهینه از کتاب های کاربردی است. کتابهای کاربردی در زمینه های مختلف منتشر می شوند و هدف اصلی آنها به عمل در آوردن نتیجه نظری آن موضوعات است. اگر بخواهم توضیح ساده ای از این مطلب ارائه کنم می توانم با ارائه این مثال به شرح موضوع بپردازم. فرض کنید که یک نظریه روانشناسی در زمینه مثلا موفقیت گفته که بین میزان تمرکز و میزان یادگیری رابطه مثبتی وجود دارد و از طریق آزمایشات و روش های علمی مربوطه این رابطه را بصورت نظری هم اثبات نموده است. حالا، نویسنده ای با هدف کمک به افزایش میزان تمرکز خوانندگان برای دستیابی به نتایج بالاتری در زمینه یادگیرشان در یک کتاب کاربردی این موضوع را دنبال نموده و از طریق ارائه ی روش ها و راهکارهای عملی برای رسیدن به آن هدف اقدام می کند. پس، در کتاب های کاربردی، نویسنده هدفی دارد که آن را در قالب روش ها و استفاده از ابزار یا وسایل مختلف به خواننده اش معرفی می کند و کتابش را چنان می نویسد که خواننده را قدم به قدم به هدف مشخص شده برساند. البته ناگفته پیداست که شرط نتیجه گیری از مطالب کتاب های کاربردی به همت و تلاش خواننده در عملی نمودن پیشنهادات نویسنده بستگی دارد. در غیر این صورت، با وجود داشتن بهترین سبک نگارش و بالاترین دقت در به کار بردن توضیحات نظری، در صورت برخورد انفعالی خواننده با مطالب این نوع کتاب ها نتیجه ای بدست نخواهد آمد. هدف من از نوشتن این یادداشت تاکید بر نکته اخیر و اشاره به عمل گرا بودن خواننده در مورد کتاب های کاربردی بود که امیدوارم نکته به درستی مطرح شده باشد.