امروز چند باری است که ذهنم بر واژه تعهد متمرکز می شود. معنی که مدام ذهنم تلاش می کند از واژه تعهد رو بیاورد و پررنگش کند، ریشه در ترس و سختی دارد. به این معنی که تعهد یعنی اینکه دست و پایت را برای رسیدن به چیزی ببندی. شاید این ساده ترین بیانی بود که از واکنش ذهنم می توانستم بنویسم. البته که برای همه افراد این حالت رخ می دهد و افراد زیادی را می شناسم که تا در مورد تعهدی با آن ها حرف می زنی جا خورده و از میدان بدر می روند. حتی اگر مسئله، تعهد به خوردن آب هم باشد. این مقاومت ذهنی از این جا ناشی می شود که مفهومی که ذهنمان از تعهد در خود ثبت کرده بسیار غیر قابل انعطاف و سخت است. این در حالی است که به راحتی می توان تعهد را انجام کار هر وقت که میسر شد بدانی. یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر متعهد به خوردن 8 لیوان آب در روز شدی لازم نیست احساس فشار و ناراحتی کنی. کافی است هر بار که به یادت آمد در جهت عملی نمودن تعهدت اقدام به خوردن مقداری آب کنی و هر وقت هم فراموش کردی خودت را سرزنش نکرده و این فراموشی را به عنوان بخشی از انسان بودنت بپذیری. این پذیرش نسخه اصلی درمان است. این پذیرس ترس را زائل کرده و عشق و محبت را جایگزین می کند. همین پذیرش است که تو را آماده می کند تا هم به یاد بیاوری و هم فراموش کنی و همیشه هم متعهد باشی. تعهد سخت نیست و متعهد بودن در بند بودن نیست. حالا هر چند مثال ساده ای مانند آب خوردن را آوردم تا موضوع ملموس شود ولی شما می توانید همین تکنیک و همین آموزه برای برای مهم ترین کارها و مهمترین تعهدات تان به کار بگیرید. به همین سادگی.