صبح درحال پیاده روی به طرف محل کارم بودم و بر عکس روزهای قبل که با گوش دادن به فایل صوتی خودم را سرگرم و مشغول می کردم، آزاد و رها و به سرعت گام بر می داشتم. یادم نیست این موضوع از کجا به ذهنم خطور کرد ولی می دانم که قسمتی از مسیر را مشغول دو دو تا چهار تا کردن این موضوع بودم. با خودم فکر کردم که هر حس و حالی که در هر لحظه داریم چه بازخورد یک نتیجه باشد و چه بودن در یک شرایط به دلیل انتخابی است که از قبل کرده ایم. یادم هست که ذهنم به سرعت واکنش نشان داد که انتخاب نکردن هم دقیقا مثل انتخاب کردن است و نمی شود آن را ندیده گرفت یعنی، دل به این خوش کرد که اگر نمی خواهی نتیجه ناخوشایند ببینی انتخاب نکن. انتخاب نکردن هم یک انتخاب است.
همه ما در طول روز صدها بلکه هزاران بار دست به انتخاب های کوچک و بزرگ می زنیم. از لحظه ای که تصمیم می گیریم از رختخواب بیرون بیاییم یا نه، صبحانه بخوریم یا نه، صبحانه چی بخوریم و … کتاب بخوانیم یا فیلم ببینم تا انتخاب های مهمتر مثل انتخاب رشته تحصیلی و به تبع آن شغل و محل کار و موضوعات خیلی سرنوشت سازتر و مهمتر مثل انتخاب همسر و …. این طیف آنقدر طولانی و زیاد است که می شود ساعت ها بنا به فرد مورد بررسی در مورد آن نوشت و به نظرم هیچ کس راه گریزی از این مسیر ندارد.
اما، آنچه این نکته را در ذهن من پررنگ و مهم جلوه داد، رابطه بین این انتخاب ها و میزان شادی، رضایت و آرامش ماست. ساده انگارانه است اگر کسی انتخاب بد و مخربی داشته باشد و انتظار صلح و آرامش را در خود بپروراند. به این اعتقاد رسیده ام که وقتی آگاهانه انتخاب می کنیم پذیرش نتیجه هم برایمان معقول تر می شود. لذا چنانچه با هوشیاری و آگاهی موضوع یا حالتی را انتخاب کنیم انتظارمان برای داشتن تعادل و آرامش یا خلاف آن واقعی تر و در درون مان احساس آرامش بیشتری داریم. همین جا بود که تصمیم گرفتم که به داشتن این آگاهی در انتخاب هایم متعهد باشم.