در مورد ذهن آگاهی در کار و فواید آن در مقالات قبلی صحبت کردیم. از این گفتیم که با حضور در لحظه و انجام آگاهانه کارها و یا به عبارتی با تمرکز ذهنی بالا روی کارهایمان علاوه بر بردن منافع مادی و عینی می توانیم از منافع غیر ملموس و ذهنی آن هم بهره ببریم. از جمله این منافع ذهنی می توانیم به موضوع کاهش استرس و نگرانی ناشی از کارهای نیمه تمام اشاره کنیم. در این مقاله با هدف شناخت بیشتر موضوع ذهن آگاهی در شرایط کاری می خواهیم موانعی که از تحقق بخشی به این شرایط جلوگیری می کنند را بررسی نمائیم. به نظر می رسد که بتوان این موانع را به دو دسته موانع بیرونی و موانع درونی تقسیم بندی کرد. در ادامه این مقاله تلاش می کنیم به هر کدام از این موانع به طور جداگانه اشاره نموده و نهایتا با جمع بندی مطالب به شناخت بهتری از این موانع دست یابیم.
1. موانع بیرونی
همانطور که قبلا هم تاکید شد با توجه به تجربه شخصی نگارنده موضوع مورد بررسی ما برای محیط های کاری اداری و دولتی بیشتر قابل لمس است. هر چند ممکن است موارد گفته شده برای محیط های کاری که ویژگی کارمندی داشته ولی در بخش های خصوصی یا تولیدی می باشند نیز مصداق داشته باشد. موانع بیرونی را می توان به هر شاخصی که خارج از وجود فرد کارمند باشد و یا به عبارتی خارج از کنترل شخصی فرد باشد، اطلاق نمود. برای وضوح می توان به مواردی چون ساختار اداری و تشکیلاتی، نگرش و طرز فکر مدیران، شرایط فیزیکی محیط کار از لحاظ بهره مندی از امکانات و تسهیلات فیزیکی و حرفه ای، مسائل مالی تدوین شده از طریق قوانین و مقررات، شرایط اقتصادی جامعه، فرهنگ های سازمانی ضعیف و غیر قابل انعطاف و مدلهای حاکم بر روابط اجتماعی و همکاری در محیط کار اشاره نمود. در ادامه به طور اجمالی در خصوص موارد ذکر شده توضیحاتی ارائه می گردد.
ساختار اداری و تشکیلاتی:
گاهی ساختار اداری و تشکیلاتی به نحوی طراحی شده که منجر به اعمال شایسته سالاری و تفویض وظیفه به افراد محق و با تجربه نشده و در این مجرا افرادی که زیر دست چنان افراد ناآگاه و غیر حرفه ای قرار می گیرند دچار تشتت افکار و تنش های ذهنی شده و در دایره قضاوت ها و ناهنجاری های مرتبط با آن قرار گرفته و از انجام کارهای محوله در کمال صداقت و تمرکز باز می مانند.
نگرش و طرز فکر مدیران
با توجه به این که امور مدیریتی علیرغم وجود نظریه ها و راهبردهای موجود یک امر بسیار سلیقه ای است و نحوه مدیریت یک مدیر به زیر ویژگی های شخصیتی و باورهای فردی او بسیار وابسته می باشد، می توان دید که با اندک تغییر و تحولی که در سیستم مدیریت یک سازمان بوجود می آید تا مدتی تمرکز بر کارها دچار اختلال شده و افراد تحت مدیریت آنها در چنین شرایطی تقریبا دچار اختلالات عملکردی می شوند. این وضعیت در صورت روی کار آمدن مدیران با دیدگاه های مبهم و ناهنجار تا پایان دوره مدیریت آنها ادامه یافته و از آنجائیکه کارمندان موقعیت تغییر چنین شرایطی را ندارند در طول این دوره خواه ناخواه درگیر چنین وضعیت اختلال آمیزی می شوند.
شرایط فیزیکی محیط کار
در برخی از محیط های کاری بنا به دلایل متعدد از تامین شرایط ایده آل کاری برای کارکنان خود ناتوان مانده یا از انجام آن سر باز می زنند. میزان نور، وضعیت اتاق ها به لحاظ چینش و تعداد افراد مستقر در آن و در اختیار گذاشتن امکانات متناسب با کار داده شده از عوامل مهمی هستند که با ایجاد احساس راحتی و بالا بردن حس عزت نفس و اعتماد کارکنان به آنها در انجام وظایفشان با تمرکز و حضور ذهن بیشتر یاری می رسانند. لذا در صورت حذف چنین عواملی جای شک نیست که به مرور زمان بر وضعیت کاری فرد تاثیر گذار خواهد بود.
شرایط اقتصادی و مسائل مالی
با توجه به اینکه پرداخت به کارکنان به ویژه کارکنان بخش دولتی در تناسب با وضعیت اقتصادی کشور می باشد، هر گونه اختلال و نابسامانی در وضعیت اقتصادی به طور مثال رکود اقتصادی بر وضعیت مالی کارکنان اثرگذار خواهد بود. حقوق ثابت کارمندان و زمان بر بودن فرایند تغییر حقوق آنها به طور خود به خودی بر وضعیت مالی و قدرت خرید آنها تاثیر نهاده و از این مسیر باعث ایجاد مشغله های ذهنی هم راستا با مشکلات مالی برای آنان می شود.
فرهنگ سازمانی ضعیف و غیر قابل انعطاف
بی شک تمام رفتارها و واکنش های یک کارمند تابع شرایط محیط کاری او و روابطی است که از مجرای مسائل فرهنگی برایش تعریف شده است. هرچند ممکن است این فرهنگ به طور نانوشته بر رفتار افراد اثر گذاشته باشد ولی بی توجهی به وجود چنین کنش و واکنش هایی در محیط کار باعث تحکیم آنها شده و در بلند مدت به بروز مشکلات و مسائلی منجر می شود که هم سازمان و هم فرد درگیر آنها خواهند شد.
روابط کاری و نحوه همکاری
امروزه، این موضوع که کار انجام شده در یک سیستم نتیجه ی همکاری چندین نفر و تعامل آنها است کاملا قابل قبول و پذیرفته شده می باشد. چنانچه روابط و نحوه همکاری در محیط کار غیر صمیمانه و یا از نوع روابط سمی باشد به طور قطع، نتیجه حاصل از آن هم چندان قابل توجه نبوده و هیچ کدام از طرفین یعنی کارفرما و کارمند از آن سودی نخواهند برد. اثر یک محیط با روابط سالم برای فرد شاغل در آن رشد و بالندگی است. برعکس، در محیط های سمی نتیجه بروز تنش و قضاوت هایی است که به سردرگمی و تشتت فکری بیشتری در میان کارکنان خواهد انجامید.
گسترش شبکه های اجتماعی
به طور کلی استفاده بی رویه و بدون حد و مرز از شبکه های اجتماعی به گسیختگی ذهنی افراد منجر شده است. پرواضح است که اعتیاد به استفاده از این شبکه در محیط های کاری علاوه به از دست دادن زمان های مناسب کار در ایجاد عدم تمرکز ذهن کارکنان موثر می باشد.
2. موانع درونی
موانع درونی موثر بر ذهن آگاهی در محیط کار از مهمترین عواملی هستند که به دلیل ناملموس بودن آنها و ویژگی های روانی حاکم بر افراد که به تعداد افراد شاغل در آن محیط متنوع هم می باشند، معمولا نادیده گرفته شده و این نادیده انگاری باعث می شود که حتی با وجود رفع موانع بیرونی که راه حل های رفع آنها عملی تر به نظر می رسد، نتوانیم به نتیجه قابل توجهی دست یابیم. از این رو، با تاکید بر اهمیت این موانع به ذکر مواردی از این دسته اکتفا می نمائیم. از جمله این موانع می توان به مشکلات روانی زیرساختی ناشناخته در فرد که منشاء بروز استرس های مداوم و سایر رفتارهای غیر مطلوب مانند خشم های مستمر و ناسازگاری هایی در مشارکت با سایرین است، مشکلات و مسائل خانوادگی بغرنج ، مشکلات مالی ریشه دار، مسائل فرهنگی و باورهای اجتماعی تحکیم شده، نداشتن مهارت ها لازم و عدم انگیزه لازم برای تقویت آنها و … اشاره نمود.
مسائل مربوط به سلامتی
بی شک داشتن حد نصاب نرمالی از وضعیت سلامت برای حضور بهره ورانه در محیط کار یک عامل مهم و قابل تامل است. از این منظر، ممکن است مصرف داروهای مختلف برای موارد بیماری جسمی و یا روانی با عوارض متفاوت بر میزان کارایی فرد تاثیر گذار باشد.
مشکلات روحی و روانی
با توجه به اینکه افراد تحت تربیت خانواده های مختلف با فرهنگ ها و زیر ساخت های اجتماعی متفاوتی بوده اند، انتظار می رود که نگرش و نگاه آنها به موضوعاتی مثل کار، همکاری و محیط اجتماعی متفاوت بوده و بازخوردهای مختلفی را به این موضوعات نشان بدهند. از این رو، زمینه تربیتی هر کدام از افراد می تواند زمینه ساز طیف گستره ای از کسالت های روحی و روانی از درد و رنج و غم و ترس و خشم و … باشد که هر کدام از اینها خود می تواند بستر مناسبی برای نوعی بازخورد منفی و تنش زا در محیط کار باشد. از طرفی، به دلیل ناامنی هایی که بابت ابراز این موارد چه از سوی کارمند و چه از سوی کارفرما وجود دارد، این مشکلات به صورت پنهان به طور مداوم در حال چنگ اندازی بر ذهن کارکنان درگیر بوده و از طریق قضاوت های مداوم موجبات اختلال در ذهن آگاهی افراد درگیر را به وجود می آورد.
مسائل فرهنگی و باورهای اجتماعی
در جامعه ای افراد بابت نگرش و رویکردشان به کار به طور مداوم مورد قضاوت دیگران قرار می گیرند نوعی بی انگیزگی و گسیختگی از تلاش بوجود می آید. در فرایند بوجود آمدن این مشکل فرد مورد قضاوت حتی ممکن است دچار استعفای عاطفی از کار و محیط کارش بشود. در این شرایط معمولا افراد با غرق شدن در افکار سرزنش آمیز از طرف خود و دیگران زمان های مفید زیادی را از دست داده و با کاهش بهره وری و کارایی خود در چرخه مجدد قضاوت های منفی قرار گرفته و نتایج نامطلوبی را بدست می آورند. در مجموع نگاه عار بودن به کار یا تضعیف عملکرد افراد پر تلاش و با انگیزه از طریق به کار بردن واژه های تحقیر کننده و توهین آامیز به افزایش این گونه مسائل دامن می زند.
نداشتن مهارت و عدم انگیزه در جهت تقویت مهارت های لازم
گاهی فرد شاغل از طریق کارفرما و مدیر بالادست خود مجبور به ارائه خدمتی می شود که برای انجام آن تخصص و مهارت لازم را ندارد. از سوی دیگر، با توجه به ضعف های سیستم اداری تلاشی برای ارتقاء مهارت های حین کار افراد شاغل صورت نمی گیرد و یا در صورت اقدام به این آموزش، آموزش های ارائه شده حالت کلیشه ای پیدا کرده و از کیفیت لازم برخوردار نیستند. لذا، در این موارد فرد شاغل برای مدتی در شروع این کار با تشتت افکار و نگرانی ها و استرس های مربوط به آن مواجه شده و از آنجا که انگیزه لازم برای ارتقا مهارت از طریق هزینه های شخصی وجود ندارد به یک نوع وسواس فکری و عدم تمرکز گرایش پیدا می کنند.