تصمیم گرفتم راجع به موضوع نوشتن متن برای سایت شخصی ام جدی تر باشم. از خودم می پرسم، چرا در عملی کردن ایده ای که با هزار ذوق و شوق شروعش کردم، اقدامی نمی کنم؟ چرا متن هایم را در این سایت نمی نویسم؟ چرا بعد از گذشت ده روز از سال جدید – در حالی که قرار بود از همان اول فروردین این کار را آغاز کنم – هنوز به طور جدی وارد ماجرا نشده ام؟ راستش توی سرم کسی می گفت: صبر کن تا تولید محتوا را یاد بگیری و بعد نوشتن و انتشار هر روزه ات را آغاز کنی. توی سرم همان کس می گفت توی اینترنت سرچ کن ببین چه کاری بکنی خوب است و چه کارهایی خوب نیست. می گفت: به نظرم مشورت کن و با برنامه و چارچوب مشخص پیش برو. می گفت: وقت بگذار و مطالب بقیه سایت ها رو بخون و بعد اقدام کن. همین جور ادامه داد تا اینکه به مدت ده روز برنده شد. ده روزی که من که در واقع من کمال گرایم بر کرسی سلطنت بود و دیکتاتور مابانه چنان موضوع را مدیریت کرد که من نتوانستم بنویسم. اما من، نه در مورد تولید محتوا و نه در مورد سایر پیشنهادهایش کاری کردم و نه از جایی دیگر معجزه ای رخ داد.
فقط یک لحظه حضور و اگاهی کافی بود تا متوجه ماجرا و اتفاقی که دوباره در زندگی ام در حال تکرار بود، شده و به خودم بیایم. بپذیرم که من این سایت را طراحی نکرده ام که با آن آپلو هوا کنم یا دنیا را تغییر بدهم. من می خواهم در این سایت فقط بنویسم. برای خودم و برای هر کسی که به صلح و آرامش نیاز دارد.
اگر در زندگی ات در جایی هستی که کمال گرایی نمی گذارد دست از پا خطا کنی. اگراز دستش به تنگ آمده ای فقط یک لحظه آگاه شو و به تمام موقعیت هایی که به خاطر کمال گرایی از دست داده ای فکر کن. بعد تصمیم قطعی ات را بگیر و دلت را به دریا بزن. من برای خودم می نویسم. وقتی می نویسم پرواز می کنم.